سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه دو مسلمان یکدیگر را ببینند و یکی از آنان به دیگری سلام کند و با او دست دهد، محبوب ترین آنان نزد خداوند، خوش روترین آنان نسبت به دیگری است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :2
کل بازدید :16809
تعداد کل یاداشته ها : 36
103/3/1
5:29 ص

 

امامت غدیر در سوره انشراح

نویسنده: محمد باقر انصاری

با تدبر در قرآن مجید، آیاتی جلب توجه می کند که مفھوم واضح و صریحی از آن به ذھن خطور می کند و در عین حال برای درک کامل آن نیاز به مفسر قرآن است تا تفصیل آن معنی

را در اختیار ما بگذارد.

آیه ی ھفتم سوره انشراح از این دست آیات است، که با تشریح مراحل بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عنایات پروردگار درباره ی برترین آفریده اش می فرماید:

( أَلَْم نَْشَرْح لََکَصْدَرَک،َوَوَضْعَناَعْنَکِوْزَرَک، الَِّذی أَْنَقَض ظَْھَرَک،َوَرَفْعَنا لََکِذْکَرَک)

سپس به آخرین مرحله از این رسالت عظیم آسمانی می رسد و می فرماید:

(فإَِذاَفَرْغَتَ فاْنِصْب،َوإِلَىَربَِّکَ فاْرَغْب)

این دو آیه صریحاً به پایان رسالت با کلمه «َفَرغَت» و به حالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با جمله « إِلَىَربَِّکَ فاْرَغْب» اشاره می کنند. آنچه در میان کلمات این دو آیه جلب

توجه می کند، عبارت «َفاْنِصْب» است. این کلمه بدان معناست که ھنگام فراغ از رسالت الهی و قبل از پر کشیدن به ملکوت اعلی هنوز یک وظیفه بر دوش پیامبر (صلی الله علیه و

آله و سلم) مانده که باید انجام شود و آن مسئله ی «منصوب کردن» است.

اما درباره ی این امر مهم که با این صراحت در اینجا مطرح شده،هیچ تفصیلی داده نشده مبنی بر اینکه موضوع چیست؟ و حضرت رسول چه کسی را و در چه زمانی و کجا باید

منصوب فرماید؟! ائمه ی معصومین (علیھم الّسلام) که تفسیر قرآن بر عهده ی ایشان نهاده شده، به تبیین این آیات پرداخته و روشن ساخته اند که مقصود از این آیه، منصوب کردن علی بن ابی طالب (علیه الّسلام) به مقام امامت است. این امر در غدیر خم و در آخرین سال عمر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تحقق یافت، و در واقع آن حضرت با امتثال امر «َفاْنِصْب» بود که آن مراسم بسیار باعظمت را در غدیر تدارک دید.

مقاله ی حاضر در چهار مرحله به تشریح ابعاد تفسیری این آیه پرداخته و نزول آن را در غدیر و درباره ی مسئله ی امامت به اثبات می رساند. در مرحله ی اول به قرائت کسره یا

فتحه در «َفاْنِصْب» می پردازد. مرحله ی بعدی ارائه ی اسناد و مدارک برای اثبات نزول آیه ی درباره ی غدیر است. مرحله ی سوم ارتباط کل سوره را با غدیر بیان می نماید. در آخرین

مرحله منظور از «فراغت» و «منصوب کردن» با استناد به احادیث آمده است.

قرائت کسره یا فتحه در «َفاْنِصْب»

اولین سخنی که قبل از شأن نزول این آیه به نظر می رسد قرائت کلمه «َفاْنِصْب» است: آیا این کلمه را باید به کسر صاد خواند یا به فتح آن. در اینجا با یادآوری این که اختلاف قرائت

در حد حرکات و اعراب کلمات قرآن، مسئله ای پذیرفته است، یادآور می شود که در روایات ما تصریح به قرائت کسره شده است. این تصریح گاهی با نام بردن «کسره» است و گاهی از ترکیب عبارت پیداست؛ زیرا اگر با فتحه خوانده شود به معنای «تلاش کردن» است؛ در این صورت فعل لازم بوده، نیازی به مفعول نخواهد داشت، ولی اگر با کسره خوانده شود به معنای «منصوب کردن» است و فعل متعددی بوده، بدون مفعول معنی نمی دهد و حتی گاهی به دو مفعول نیاز دارد؛ مثلاً «َفاْنِصْبَ علِیّاً» یعنی « علی را منصوب کن» و «فاْنِصْبَ علِیّاً اِماماً» یعنی «علی را به امامت منصوب کن».

در همه ی روایاتی که تفسیر ائمه (علیهم الّسلام) از این آیه را بازگو می کند، حتی اگر تصریحی به « قرائت به کسر» نباشد، متعدی معنی کردن فعل، با ذکر یک یا دو مفعول، به معنای تأیید قرائت به کسر است.

اقتضای حکم و موضوع و روند مطلب در سوره نیز با قرائت کسره بیشتر تناسب دارد، زیرا «َفاْنِصْب» با فتحه یعنی: « تلاش کن و خود را به زحمت بینداز»، و معنای عبارت چنین می شود: « وقتی از وظیفه پیامبری فراغت یافتی، تلاش کن و خود را به زحمت انداز» که معنای چندان عمیقی را نمی رساند. ولی «َفاْنِصْب» با کسره یعنی «منصوب کن»، و معنای عبارت چنین می شود: « وقتی از وظیفه ی پیامبری فراغت یافتی، منصوب کن». که دقیقاً متوجه مسئله ی خلافت است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مرحله ی پایانی نبوّت بدان اقدام می فرمود.

با این مقدمه درباره ی قرائت آیه، دو روایت از روایاتی را که به قرائت «َفاْنِصْب» با کسره تصریح دارند، نقل می کنیم و سپس از واکنش ویژه ی اهل سنت به اهمیت موضوع پی می بریم:

َعن اَبیَ عبِد ِاللهَ جعَفِر بِنُ مَحَّمٍد علیه السلامَ عن اَبیِه علیه السلام اَنَُّه قاَل فیَقولِِه تَعالی، (َفإَِذاَفَرْغَتَ فاْنِصْب)، قاَل:َفانَصب بَِکسِر الصّاِد. اِذاَفَرغَتِ من اِقاَمِة الَفرائِضَِ فانَصبَ علِیّاً علیه السلام،َفَفَعَل صلی الله علیه و آله (1)

از امام صادق (علیه الّسلام) از پدرشان امام باقر (علیه الّسلام) نقل شده که درباره ی کلام خدای تعالی (َفإَِذاَفَرْغَتَ فاْنِصْب)، فرمود:َفاْنِصْب به کسر صاد است، [و معنایش چنین است که:] هرگاه از اقامه ی واجبات فراغت یافتی، علی را منصوب کن. و پیامبر- (صلی الله علیه و آله و سلم) - این دستور را عملی ساخت.

در این روایت به عبارت «بَِکسِر الصّاِد» تصریح فرموده، و در عبارت بعدی هم  جمله «َفاْنِصْبَ علِیّاً» را به کار برده که اگر با فتحه بخوانیم، نیاز به مفعول ندارد و معنی غلط می شود.

درروایت دیگری با کلمه «َقَرأَ» تصریح به قرائت حضرت با کسره نموده و سپس با عبارت «َفاْنِصْب لَهُمَ علِیّاً اِماماً» مطلب را واضح تر نموده و نشان داده که منظور قرائت با کسره است که نیاز به مفعول دارد. متن روایت چنین است:

« اَِّنَ جعَفَر بَنُ مَحَّمٌد علیه السلامَ قَرأَ: (َفإَِذاَ فَرْغَتَ فاْنِصْب). قاَل:َفاِذاَ فَرغَتِ من اِکماِل الَّشریَعِةَفانِصب لهُما علِیّاً اِماماً»(2)

«حضرت جعفر بن محمد (علیه الّسلام) چنین قرائت کرد: «َفإَِذاَ فَرْغَتَ فاْنِصْب»، و چنین معرفی کرد که « هرگاه از تکمیل شریعت فراغت یافتی، علی را به عنوان امام آنان منصوب نما».

با توجه به قرائت ائمه (علیه الّسلام) با کسره در کلمه ی «َفاْنِصْب»، برخورد شدید برخی از اھل سنت و تأکید بر خارج ساختن آیه از موضوع «ولایت» جلب توجه می کند و ریشه

مسئله را بازگو می نماید:

قاَل الَّزَمخَشری:َوِمَن البَِدعِ ماُرِوَیَ عن بَعضِ الرّافَِضِة أَنَُّهَ قَرأَ «َفاْنِصْب» بَِکسِر الصّاِد، اَی اِنِصبَ علِیّاً لِِلاماَمِة.

زمخشری می گوید: از بدعت ها مطلبی است که از بعضی رافضیان نقل شده که کلمه ی «َفاْنِصْب» را در آیه با کسر صاد خوانده، یعنی علی را به امامت منصوب کن.(3)

قاَل ابُن الَعَربِِّی:ِمَن الُمبَتِدَعِةَمنَقَرأَ ھِذِه الأیَِة «َفاْنِصْب» بَِکسِر الصّاِدَو الَھُمِزِمن اََّولِِه؛ قاُلواَمعناُه اِنِصِب اِلاماَم الَّذی تَسَتخلُِفُه،َو ھذا باِطٌل فِی الَقراَءِة، باِطٌل فِی الَمعنی،ِلاََّن الَّنبَِّی

لَم یَسَتخلِف اََحداً.

ابن عربی می گوید: از بدعت گزاران است ھر که در این آیه «َفاْنِصْب» به کسر صاد و ھمزه اوّلش بخواند. [آنان که چنین می خوانند] می گویند معنای آیه این است: « امامی را که

جانشین توست منصوب کن». و این ھم از نظر قرائت باطل است و ھم از نظر معنی، زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ھیچ کس را به جانشینی خود منصوب نکرد!(4)

بدعت شمردن قرائت آیه به کسر صاد، به ضمیمه ی کلمه ی «روافض» گویای ھمه چیز است؛ چرا که اختلاف قرائت آن ھم در حّد حرکات، ھرگز بدعت شمرده نشده و در روایت

اھل سنت نیز موارد بسیاری دارد. چگونه است که وقتی نوبت به شیعیان می رسد، بدعت به حساب می آید؟ پاسخ این سؤال را محیی الدین ابن عربی در پایان کلامش که در بالا آمد داده است؛ آنجا که می گوید: « این ھم از نظر قرائت باطل است و ھم از نظر معنی، زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را به جانشینی خود منصوب نکرده است»!

پس بدعت بودِن تغییر یک حرکت در کلمه ی «َفاْنِصْب» به خاطر آن است که به نظر ابن عربی خلافت انتصابی نیست، بلکه خلیفه را مردم باید انتخاب کنند! و ما می گوییم: چون خلافت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جز از طریق انتصاب ممکن نیست، بنابراین قرائت صحیح به کسر است و بدعت گزاران برای فرار از حقیقِت خلافت و ایجاد بدعِت خلافت انتخابی، آن را به فتح خوانده اند!!

تصریح به نزول آیه درباره ی غدیر

روایاتی که در تفسیر و شأن نزول این آیه وارد شده، در مواردی دقیقاً موقعیت زمانی آن را حجة الوداع و پس از اتمام حج معین می کند، و گاھی با پیش کشیدن بحث «َمنُ کنُت مَولاُهَ فَعلُِّیَ مولاُه» در پی آیه به تحقق آن در غدیر اشاره می کند. سه روایت زیر گویای این جهت است:

« عن اَبیَ عبِد ِالله علیه السلام قاَل:َقوُلُه «َفاِذاَفَرغَتَ فانَصب». کاَنَ رُسوَُل ُالله صلی الله علیه و آله حاّجاً،َفَنَزلَت: «َفإَِذاَفَرْغَت»ِمنَ حّجَِک «َفاْنِصْب»َعلِیّاًَ عَلَماً لِلنّاسِ.»

« امام صادق (علیه الّسلام) فرمود: گفته ی خداوند: « آن گاه که فراغت یافتی منصوب کن». پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سفر حج بود که چنین نازل شد: وقتی از حج خود «فراغت یافتی» علی را به عنوانَ علَمی برای مردم «نصب کن».»(5)

در این حدیث به نزول آیه در سفر حج که مقدمه ی غدیر بود، تصریح شده است. در حدیث دیگر «حجة الوداع» آمده که صراحت بیشتری دارد:

« (فاِذاَفَرغَتَ فانَصب»). قاَل:َفاِذاَ فَرغَتَ مِنَ حَّجِة الِوداعَِ فانِصب اَمیر الُمؤِمنیَنَ و اِلیَ ربَِّکَ فارَغب.»

« در معنای آیه ی«َفاِذاَ فَرغَتَ فانَصب» فرمود: وقتی از حجة الوداع فراغت یافتی، امیرالمؤمنین را منصوب کن و به سوی پروردگارت رغبت نما.»(6)

در حدیث سوم ضمن بازگفتن ماجرای غدیر به بیان این مسئله پرداخته که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول این آیه فرمود: «َمنُ کنُتَ مولاه...» و شکی نیست که حضرت این کلام را در غدیر فرموده است:

« عن اَبیَ عبِد ِالله علیه السلام: قاَلَ عَّزِ ذکُرُه: (َفاِذاَ فَرغَتَ فانَصبَ وإِلَی ربَِّکَ فاْرَغْب) ، یَُقوُل: َفاِذاَ فَرغَتَ فانَصبَ علََمَکَ و اَعلِنَ وِصیَّکَ فاَعلِمُهُممَفضلَُهَ علانِیًَة.َفقال صلی الله علیه و

آله: «َمنُ کنُتَ مولاُهَ فَعلُِّیَ مولاُه، اَللَُّهَّم واِلَ من والاُهَ و عاِدَ من عاداُه- ثَلاَثَ مرّاتٍ- ».

« امام صادق (علیه الّسلام) فرمود: خداوند فرمود: (آنگاه که فراغت یافتی منصوب کن و به سوی پروردگارت رغبت نما)، می فرماید: «وقتی فراغت یافتی علامت خود را منصوب کن و جانشین خود را اعلان نما و فضیلت او را علناً بیان کن. این بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سه مرتبه فرمود: « هرکس من صاحب اختیار اویم، علی صاحب اختیار اوست؛ خدایا، دوست بدار هرکس او را دوست بدارد و دشمن بدار ھر کس او را دشمن بدارد». »(7)


  
  

ارتباط کل سوره با غدیر

سوره انشراح حاکی از گشایش اساسی در رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و خداوند خبر از انشراح صدر (گشادگی سینه) و آسودگی قلب آن حضرت می دھد.

در این سوره از مسئولیتی عظیم یاد شده که با انجام آن سنگینی از دوش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برداشته شده، دوران عسر و سختی پشت سر گذاشته می شود و

دوران یُسر و آسایش فرا می رسد. کلید همه ی این گشایش ها علی بن ابی طالب (علیه الّسلام) است، که آرامش نهائی و مطلق با منصوب کردن او به مقام امامت حاصل می شود. این تسلسِل مراحل اسلام و ارتباط نهایی آن با غدیر، در کلام امام باقر و امام صادق (علیھا الّسلام) چنین ترسیم شده است:

« کلام خداوند (أَلَْم نَْشَرْح لََکَ صْدَرَک) یعنی: آیا به تو نفهمانیدیم جانشینت کیست؟ آیا او را یار تو و خوار کننده ی دشمن تو قرار ندادیم؟ همان دشمنی که کمر تو را می شکست.

آیا از نسل علی، فرزندان انبیا را قرار نداده که هدایت یافته اند؟ (َوَرَفْعَنا لََکِ ذْکَرَک): تا آنجا که هر جا نام من (خدا) برده شود تو ھم، ای پیامبر، ھمراه من نام برده می شوی. ھرگاه از دنیای خود فارغ شدی، علی را برای ولایت منصوب کن تا به وسیله او از اختلاف ھدایت یابند.»(8)

در حدیث فوق فرازھای سوره ی انشراح، انسجام مقام نبوت و ولایت را در مسیر بیست و سه ساله ی رسالت نشان داده است. در حدیثی دیگر به جزئیات بیشتری از این ارتباط

پرداخته شده است:

« (أَلَْم نَْشَرْح لََکَصْدَرَک): آیا سینه ی تو را فراخ قرار ندادیم؟» فرمود: به وسیله ی علی (علیه الّسلام) که او را جانشین تو قرار دادیم. آن گاه که مکه را فتح کرد و قریش به اسلام  داخل شدند، خداوند سینه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و باطن او را گشایش عنایت فرمود. (َوَ وَضْعَناَعْنَکِ وْزَرَک): « مشکل تو را از دوشت برداشتیم.» فرمود: به وسیله علی (علیه الّسلام) جنگی را که کمرت را می شکست یعنی بار آن بر کمرت سنگینی می کرد از دوشت برداشتیم. (َوَرَفْعَنا لََکِذْکَرَک): « و یاد تو را بلندآوازه قرار دادیم.» فرمود: هرگاه نام من (خدا) برده شود، نام تو ھم ذکر می شود، و این ھمان کلام مردم است که می گویند: اَشَهد اَن لا اِلَه اَِّلا ُالله،َو اَشَهُد اََّنُ مَحَّمداًَ رُسوَل ِالله».

سپس می فرماید:

« (إَِّنَ مَع اْلُعْسِر یْسًرا): « با هر سختی آسانی ھست.» فرمود: مادامی که در سختی بودی آسانی برایت آمد. (َفإَِذاَفَرْغَتَفاْنِصْب): « آن گاه که فراغت یافتی منصوب کن.»

فرمود: آن گاه که از حجة الوداع فراغت یافتی، امیرالمؤمنین را منصوب کن. (َوإِلَىَربَِّکَفاْرَغْب): « و به سوی پروردگارت رغبت کن». »(9)

منظور از فراغت و منصوب کردن

نقطه ای که ارتباط دقیق این آیه را با غدیر روشن می کند، فھمیدن متعلَّقِ دو کلمه «َفَرْغَت» و «َفاْنِصْب» است. آیا منظور فراغت از چه کاری و منصوب کردن چه کسی و به چه

منصبی است؟ احادیث وارده در تفسیر آیه به غدیر، بر این دو نکته تأکید خاصی دارند.

درباره ی متعلَّق «َفَرْغَت» سه جھت به چشم می خورد که منظور از ھمه ی آنھا یک مطلب است، ولی ھر یک ازُبعد خاصی به مسئله می نگرد:

1. إَِذاَفَرْغَتِ منَ حّجَِک ... (10) إَِذاَفَرْغَتِ منَ حَّجِة الِوداعِ ...(11)

در این روایت دو بُعد زمانی مورد تأکید قرار گرفته و نشان دھنده آن است که منصوب کردن امیرالمؤمنین (علیه الّسلام) در غدیر پس از مراسم حج، آن ھم در سال حجة الوداع انجام

گرفته است.

2. إَِذاَفَرْغَتِ منُ دنیاَک(12)

در این مورد اشاره به نصب مقام ولایت در آخر عمر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

2. إَِذاَفَرْغَتِمن نُبَّوتَِک ...(13) إَِذاَفَرْغَتِ من اِقاَمِة الَفرائَِض ...(14) إَِذاَفَرْغَتِ من اِکماِل الَّشریَعِة (15).

در این سه مورد آخر، «رسالت بودن» ابلاغ حکم ولایت مورد توجه است، و این نکته با سه تعبیر متفاوت مطرح شده است: نبوت، یعنی پس از انجام ھمه آنچه به عنوان نبوت بر

عھده ی حضرت بود. اقامه ی فرائض، یعنی ولایت آخرین واجبی است که پس از ھمه ی آنھا اعلام شد. اکمال شریعت، یعنی چیزی از آنچه دین خداست باقی نماند و فقط ولایت

باقی ماند که باید به عنوان روح حاکم بر آنھا پس از پایان اعلان آنھا مطرح شود.

درباره ی متعلَّق «َفاْنِصْب» باید توجه داشت که فعل «نََصَب» به معنای منصوب کردن دو مفعول می خواھد که یکی منصوب شونده و دیگری منصبی است که وی بدان منصوب میگردد.

مفعول اول در شش حدیث با ذکر نام حضرت به صورت «َعلِیّاً» آمده و در یک مورد «امیرالمؤمنین» آمده و در مورد دیگری ھم «َعلََمَک» ذکر شده است. مفعول دوم ھم در یک

مورد «َوِصیّاً»، در یک مورد «اِماماً»، و در دو مورد «َعلَماً» و در دو حدیث دیگر به صورت جار و مجرور (لِلِولایَِة) آمده است، که مجموع عبارات از این قرار است:

1    .َفاْنِصْب اَمیَرالُمؤِمنیَن.(16)

2    .َفاْنِصْبَ علِیّاً.(17)

3    .َفاْنِصْبَ علِیّاً اِماماً.(18)

4    .َفاْنِصْبَ علِیّاً لِلِولایَِة.(19)

5    .َفاْنِصْبَ علِیّاًَ وِصیّاً.(20)

6    .َفاْنِصْبَعلِیّاًَ علَماً لِلنّاسِ.(21)

7    .َفاْنِصْبَ علََمَکَ و اَعلِنَ وِصیََّک.(22)

ھر یک از این کلمات نیز یادآور بعدی از ولایت مطلقه امیرالمؤمنین (علیه الّسلام) است. امامت به معنای پیشوایی و رھبری مردم، وصایت از بعد جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و

آله و سلم)،َعلَم بودن به معنای تنھا و یگانه نشاِن ھدایت بودن علی (علیه الّسلام) است.

پی نوشت ھا :

1- ابن حیون، شرح الاخبار، 245/1، ح270.

2- ابن شھر آشوب، مناقب، 226/1.

3- حسکانی، شواھد التنزیل، 451/2، پاورقی؛ به نقل از تفسیر کشاف زمخشری.

4- قرطبی، تفسیر القرطبی، 109/20.

5- مجلسی، بحارالأنوار، 135/36، ح91؛ بحرانی، عوالم العلوم، 151/3، ح227. آقا نجفی، تأویل الایات، 812/2، ح4.

6- مجلسی، بحارالأنوار، 133/36؛ قمی، تفسیر القمی، 428/2.

7- مجلسی، بحارالأنوار، 142/38، ح105؛ بحرانی، عوالم العلوم، 150/3، ح 226؛ کلینی، الکافی، 294/1.

8- ابن شھر آشوب، مناقب، 226/2.

9- مجلسی، بحارالأنوار، 133/36؛ قمی تفسیر القمی، 428/2.

.91ح ،135/36 ،بحارالأنوار ،مجلسی -10

.133/36 ،ھمان -11

12- ابن شھر آشوب، مناقب، 226/2.

13- آقا نجفی، تأویل الایات، 811/2.

14- ابن حیون، شرح الاخبار، 245/1، ح270.

15- ابن شھر آشوب، مناقب، 226/2.

.133/36 ،بحارالأنوار ،مجلسی -16

17- ابن حیون، شرح الاخبار، 245/1، ح270.

18- ابن شھر آشوب، مناقب، 226/2.

19- ابن شھر آشوب، مناقب، 226/2؛ حسکانی، شواھد التنزیل، 451/2، ح1116.

20- آقا نجفی، تأویل الایات، 812-811/2؛ مجلسی، بحارالأنوار، 133/36، ح87.

.91ح ،135/36 ،بحارالأنوار ،مجلسی -21

.105ح ،142/38 ،بحارالأنوار ،مجلسی -22

فھرست منابع تحقیق:امامت غدیر در سوره انشراح 9/8/2014

http://rasekhoon.net/article/print/799320/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%AA-%D8%BA%D8%AF%DB%8C%D8%B1-%D8%AF%D8… 4/4

آقا نجفی، محمدتقی بن محمد باقر، تأویل الآیات الباھرات فی فضائل العترة الطاھرة، [بی جا]، امیرالمؤمنین (علیه الّسلام)، 1364 ش.

ابن حیون، شرح الاخبارفی فضائل الائمة الأطھار، تحقیق محمد الحسینی الجلالی، قم، جامعة المدرسین فی الحوزة العلمیة بقم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1409 ق.

ابن شھر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب امیرالمؤمنین، تحقیق علی السید جمال اشرف الحسینی، قم، المکتبة الحیدریة، 1432 ق.

بحرانی، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من الایات و الاخبار و الاقوال، تألیف عبدالله البحرانی الاصفھانی و مستدرکاتھا محمد باقر بن المرتضی الموحد الابطحی الاصفھانی، قم،

مؤسسه الامام المھدی (عج الله تعالی فرجه الشریف)، بی تا.

حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواھد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازلة فی اھل البیت صلوات الله و سلامه علیھم، تحقیق محمدباقر المحمودی، [بی جا]، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة،

1427 ق.

قرطبی، محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، اعتنی به و صححه ھشام سمیر البخاری، ریاض، دار عالم الکتب، 1423 ق.

قمی، علی بن ابراھیم، تفسیر القمی، اشراف لجنة التحقیق و التصحیح فی المؤسسة، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1412 ق.

کلینی، محّمد بن یعقوب، الکافی، چاپ پنجم، تھران، دار الکتب اسلامیه، 1363 ش.

مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الأطھار، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1423 ق.

منبع مقاله :

فصلنامه ی تخصصی امامت پژوھی، پاییز 1390

http://rasekhoon.net/article/show/799320    /انشراح-سوره-در-غدیر-امامت/

تمامی حقوق این پایگاه متعلق به موسسه فرھنگی و ھنری نور راسخون وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه می باشد


 


  
  

صدیق اکبر لقب کیست؟

پرسش :

فاروق اعظم و صدیق اکبر لقب کیست؟

پاسخ :

ما طبق منابع خود اهل سنت ثابت می کنیم که این القاب خاص امیرمومنان علی است.

با این حال اهل سنت اصرار دارند این القاب را به شیخین (ابوبکر و عمر) بدهند.!

حتى یک حدیث صحیحى که پیامبر(ص) ابوبکر را صدیق خوانده، و یا عمر را فاروق خوانده باشد نداریم، و آنچه آمده راجع به حضرت على(ع) است.

چنانچه طبرى مى گوید قال علی بن ابی طالب: أنا عبدالله و اخو رسوله و أنا الصدّیق الأکبر لا یقولها بعدی الا کاذب مفتر، صلیت مع رسول الله(ص) قبل الناس بسبع سنین»

« من بنده خدا و برادر رسول اویم ، و من صدّیق اکبر هستم ، این ادّعا را بعد من به جز دروغگو و افترا زننده نمی کند ، همانا من هفت سال قبل از مردم نماز به جای آوردم ».

منابع دیگر :

حاکم نیشابوری : المستدرک علی الصحیحین ، ج 3 ، ص 121 ، ح 4584

نسائی : السنن الکبری ، ج 5 ، ص 107 ، ح 8395

خصائص امیر المومنین (ع) ص 25 ، ح7

ابن ماجه : سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 44 ، ح 120

ابن ابی شیبه : المصنّف ، ج 12 ، ص 65 ، ح 12133

ابن ابی عاصم : السنّة ، ص 584 ، ح 1324

ابونعیم : معرفة الصحابة ، ج 1 ، ص 301 )

طبری : تاریخ الامم و الملوک ، ج 2 ، ص 310

ابن اثیر : الکامل فی التاریخ ، ج 1 ، ص 484

محب الدین طبری : الریاض النضرة ، ج 3 ، ص 96 ، و 100 و 111

حمّوی : فرائد السمطین ، ج 1 ، ص 248 ، ح 192

ابن سعد : الطبقات الکبری ، ج 2 ، ص 60 ، رقم 315

شعرانی : طبقات الشعرانی ، ج 2 ، ص 55

متّقی هندی : کنز العمال ، ج 13 ، ص 122 ، ح 36389

ابن ابی الحدید : شرح نهج البلاغه ، ج 13 ، ص 200 ، خطبه 238

ابن مردویه اصفهانی در مناقبش ؛ فخررازی ، آلوسی ، أبو حیان و جلال الدین سیوطی در تفسیرشان و نیز متقی هندی در کنز العمال ، مناوی در فیض القدیر و..... نقل کرده‌اند که پیامبر اسلام(ص) فرمود :" الصدیقون ثلاثة : حبیب النجار مؤمن آل یاسین ، وحزبیل مؤمن آل فرعون ، وعلی بن أبی طالب الثالث ، وهو أفضلهم .

تا اینجا فهمیدیم که صدیق اکبر از القاب کیست.

فاروق اعظم لقب کیست؟

حال ببینیم فاروق اعظم لقب کیست و چه کسی آن را به عمر داده است؟ و آیا این لقب بزرگ (شکافنده حق و باطل) واقعا برای عمر است یا برای کس دیگریست و او هم مانند ابوبکر از یک نفر دیگر وام گرفته!!؟

برخی از علمای اهل سنت نظیر محمد بن سعد در الطبقات الکبری ، ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق ، ابن اثیر در اسد الغابة و محمد بن جریر طبری در تاریخش می‌نویسند :

قال ابن شهاب بلغنا أن أهل الکتاب کانوا أول من قال لعمر الفاروق وکان المسلمون یأثرون ذلک من قولهم ولم یبلغنا أن رسول الله(ص) ذکر من ذلک شیئا.!!!

یعنی ابن شهاب می گوید: اینگونه به ما رسیده است که اهل کتاب نخستین کسانی بودند که به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آن‌ها متأثر شدند و این لقب را در باره عمر استعمال کردند و از پیامبر اسلام هیچ مطلبی در این باره به ما نرسیده است!!!

عمر بسیار کُند ذهن و دیرفهم بود، و تنها سوره بقره را طى دوازده سال تلاش فرا گرفت و به شکرانه این پیروزى، یک شتر قربانى کرد که در این مورد امام ذهبى میگوید: قال ابن عمر: تعلّم عمر البقرة فی اثنتی عشرة سنة، فلمّا تعلّمها نحر جزوراً

و همچنین درباره آیه کلالة، آنرا درک نمیکرد و طبق نقل جصاص و سیوطى: کان عمر لم یفهم.....

امام نسائى چنین روایت مى کند: «کنا عند عمر فأتاه رجل، فقال: یا أمیر رُبّما نمکُثُ الشهر والشهرین ولا نجد الماء؟ فقال عمر: أمّا أنا فاذا لم أجد الماء لم أکن لأُصلی حتى أجدَ الماء...

عمر حتی در دوران خلافتش حکم تیمم را نمى دانست و اگر کسى از او مى پرسید در صورت جنابت و نبودن آب تکلیف چیست؟ در جواب مى گفت: نماز را ترک کن تا آب پیدا شود! و اگر تا دو ماه هم آب نمى یافت نماز نمى خواند.

و در همه مشکلات، این ابوالحسن علی(ع) باب علم نبی بود که به فریادش میرسید و مشکلش را حل می کرد چنانکه خود او بیش از هفتاد بار اعتراف کرد: اگر علی(ع) نبود من هلاک می شدم!

حال خوانندگان عزیز با در نظر گرفتن احادیث ذیل خود قضاوت کنند که لقب فاروق اعظم برای کیست؟

احادیث رسول الله در مورد فاروق اعظم و صدیق اکبر بودن امام علی(ع)

به سند از بزرگان اهل سنت: محمد بن طلحه شافعی در مطالب السؤل، طبری در کبیر، بیهقی در سنن و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه از ابن عباس، سلمان، ابیذر و حذیفه نقل مینمایند که رسول اکرم(ص) با دست، اشاره به علی بن ابی طالب نمود و فرمود: «ان هذا اول من آمن بی و اول من یصافحنی یوم القیامة و هذا الصدیق الاکبر و هذا فاروق هذه الامة یفرق بین الحق و الباطل»

همانا علی نخستین کسی است که به من ایمان آورد و اول کسی بود که در روز قیامت با من مصافحه می کند. علی، صدیق اکبر و فاروق این امّت و جداکننده حق از باطل است.

تا اینجا طبق کتب خود اهل سنت ثابت کردیم که صدیق اکبر و فاروق اعظم از القاب امیرالمومنین علی(ع) است و این ادّعا را به غیر از او جز دروغگو و افترا زننده نمی کند.

حال دو حدیث هم از کتب شیعیان در این مورد می آوریم:

المراجعات می نویسد پیامبر(ص) با دست مبارک خود به حضرت علی(ع) اشاره نمودند، وفرمودند: "ان هذا اول من آمن بی واول مِن یصافحنی یوم القیامة الصدیق الاکبرو هذا فاروق هذه الامّه،یفرح بین الحق من الباطل و هذا یعسوب المؤمنین....."

همانا علی نخستین کسی است که به من ایمان آورد و اول کسی بود که در روز قیامت با من مصافحه می کند علی، صدیق اکبرو فاروق این امّت است جداکننده حق از باطل و پیشوای اهل ایمان است...

مرحوم صدوق رضوان اللّه‌علیه در کتاب عیون اخبار الرضا از رسول خدا(ص) نقل می کند که خطاب به امام علی(ع) فرمودند: ای علی، تو حجت خدایی، تو باب خدایی، تو راه به سوی خدایی، تویی نبأ عظیم (آن خبر بزرگ)، تویی صراط مستقیم (راه راست)، تویی مَثَل اعلی (نمونه برتر). ای علی، تو امام مسلمانان و امیرمؤمنان و بهترین اوصیا و سرور صدّیقانی.

ای علی، تویی فاروق اعظم (که میان حق و باطل به خوبی فرق مینهی) تویی صدّیق اکبر. ای علی، تو جانشین من بر امّتم و پرداخت کننده دَینم، و انجام دهنده وعده‌های من هستی. ای علی، تو پس از من مظلوم واقع خواهی شد. ای علی، تو پس از من تنها میمانی و همه از تو جدا می‌شوند. ای علی، تو پس از من محجور (و محروم از حق خود) می‌مانی؛ خدای متعال و حاضران از امتم را گواه می‌گیرم که هواداران تو هواداران منند، و هواداران من هواداران خدایند و هواداران دشمنانت هواداران شیطانند.

لقب «صدیق» مخصوص امیر المؤمنین است و هر آن‌چه اهل سنت از زبان پیامبر اسلام در باره ابوبکر نقل کرده‌اند، ساخته و پرداخته دیگران است ؛ همان طور که لقب «فاروق» نیز از آنِ امیر المؤمنین بوده و اهل کتاب آن را به خلیفه دوم چسبانده اند


  
  

   نماز اعلام نیاز به پروردگار بی نیاز

انسان در مسیر زندگی دنیایی خویش، لحظاتی شیرین و به یاد ماندنی را تجربه می کند که شیرینی آن، همیشه در کام وجودش ماندگار است. از بین تمام این لحظات، شیرین ترین لحظات عمر یک مؤمن واقعی، لحظاتی است که با خدای بی نیاز به خلوت نشسته و به راز و نیاز و عبادت با حضرت حق می پردازد.

البته این شیرینی را، انسانی می تواند احساس کند که طعم ایمان واقعی را از عمق جانش چشیده باشد. چنین کسی هرگز حاضر نیست که این لحظه ی زیبا و دلربا را با تمام دنیا و آنچه در آن است معاوضه نماید.

او در حال عبادت و نماز که زیباترین مصداق عبادت است، به معشوق واقعی خویش دست یافته و از خلوت با او به چنان لذّتی دست یافته که در کل این عالم، برای آن مانندی نمی بیند، و لذا به هیچ قیمتی حاضر نیست آن را از دست بدهد.

در میان عبادات، هیچ عبادتی به مانند نماز، نمی تواند قلب کوچک آدمی را به دریای بی کران رحمت الهی وصل نماید، و روح انسان را از سرچشمه ی فیوضات بی انتهای خداوند بی همتا، سیراب نماید.

لحظه ی نماز، باشکوه ترین لحظه ی ارتباط انسان سراپا نیاز به وجود مطلق بی نیاز است. در حقیقت آن لحظه ی نورانی، فرصتی است طلایی که خداوند مهربان، بر ما منّت نهاده و از سر لطف و محبّتی که به بندگانش دارد، آن را در اختیار ما قرار داده، تا در آن فرصت زیبا، بتوانیم، قلب و جان خود را از عالم طبیعت و خاک، جدا نموده و روحمان را به عالم بالا پرواز داده و در سایه ی این پرواز ملکوتی، به جان خود صفا و جلاء بخشیم.

سرور عالم، پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی زیبا، نماز را به سر انسان تشبیه نموده و می فرماید: «مَوضعُ الصَلاةِ مِن الدینِ کَمَوضعِ الرأسِ مِنَ الجَسَد»1 ؛ جایگاه نماز در دین، همانند جایگاه سر در بدن است.

این تشبیه زیبا، در کلام نورانی حضرت بدین خاطر است که، در بدن آدمی هر عضوی از اعضاء بدن به نوبه ی خود، وظیفه ای مهمّ را عهده دار هستند، ولی در این میان نقش سر، از همه مهمّتر است، زیرا مغز که فرمانده ی بدن بوده و تصمیم گیری ها در آن انجام می گیرد، در سر انسان قرار گرفته است.

الله اکبر با نور دلربای خود به ما می گوید خدا بزرگتر است از اینکه با قلم و بیان ناچیزمان وصف شود، بزرگتر از فکر و خیال ما، بزرگتر از هوسها و وسوسه های شیطانی و جلوه های دنیا، این است آن راز نهفته در ذکر نورانی «الله اکبر»، راستی اگر واقعا خدا در نظر ما بزرگتر از هر چیزی باشد و کلمه ی «الله اکبر» از عمق جان ما برآید، دنیا با تمام جاذبه ها و جلوه هایش، در نظر ما کوچک و بی مقدار خواهد شد که نتیجه ی چنین حالتی، حضور جانانه و عاشقانه در نماز است.

بنابراین به یقین می توان گفت: بدن منهای سر، موجود بی خاصیتی است که فاقد هرگونه ارزش است، در ساختمان دین ما نیز، نماز همانند سر در بدن آدمی است، که اگر نباشد، پایه ی ساختمان دین ما، سست شده و از ارزش ساقط می شود.

 حضوری عاشقانه

آدمی در این کره ی خاکی همیشه آرزوهایی را در آسمان ذهن خود به زیباترین شکل نقاشی نموده و برای رسیدن به آنها، نهایت تلاش خود را انجام می دهد. طبیعی است که از میان انبوه آرزوهایش یکی از آنها، بیشتر خودنمایی کرده و چون ستاره ای چشمک زنان از او دلربایی می کند، مؤمنین خداجویی نیز، از این امر مستثنی نبوده، آنها در صفحه ی قلب خود آرزویی را حک نموده اند که از نظر اهمیّت، در حدی است که بیان و قلم از توصیف آن عاجز است.

آن آرزوی نورانی و آسمانی که همواره فکر و اندیشه مؤمن را به خود مشغول نموده این است که به هنگام اوقات معنوی نماز، نمازی آبرومند را به درگاه الهی تقدیم نموده، به گونه ای که در آن حضوری عاشقانه در محضر خداوند بی نیاز داشته باشد که در لسان ادبیات اسلامی، از آن به حضور قلب تعبیر می شود.

نماز و اسرار تربیتی آن

 • نماز موجب یاد خداست:

یاد خدا بهترین وسیله برای خویشتن داری و کنترل غرایز سرکش و جلوگیری از روح طغیان است. «نمازگزار» همواره به یاد خدا می‏باشد، خدایی که از تمام کارهای کوچک و بزرگ ما آگاه است، خدایی که از آنچه در زوایای روان ما وجود دارد و یا از اندیشه ما می‏گذارد، مطلع و باخبر است و کمترین اثر یاد خدا این است که به خودکامگی انسان و هوسهای وی اعتدال می‏بخشد، چنان که غفلت از یاد خدا و بی خبری از پاداشها و کیفرهای او، موجب تیرگی عقل و خرد و کم فروغی آن می‏شود.

انسان غافل از خدا در عاقبت اعمال و کردار خود نمی‏اندیشد و برای ارضای تمایلات و غرایز سرکش خود حد و مرزی را نمی‏شناسد و این نماز است که او را در شبانه روز پنج بار به یاد خدا می‏اندازد و تیرگی غفلت را از روح و روانش پاک می‏سازد.

به راستی، انسان که پایه حکومت غرایز در کانون وجود او مستحکم است، بهترین راه برای کنترل غرایز و خواستهای مرزنشناس او همان یاد خدا، یاد کیفرهای خطاکاران و حسابهای دقیق و اشتباه‏ناپذیر آن می‏باشد. از این نظر قرآن یکی از اسرار نماز را یاد خدا معرفی می‏کند: «اقم الصلوة لذکری؛ نماز را برای یاد من بپادار!»

 • دوری از گناه:

نمازگزار ناچار است که برای صحت و قبولی نماز خود از بسیاری از گناهان اجتناب ورزد؛ مثلا، یکی از شرایط نماز مشروع بودن و مباح بودن تمام وسایلی است که درآن به کار می‏رود، مانند آب وضو و غسل، جامه‏ای که با آن نماز می‏گزارد و مکان نمازگزار، این موضوع سبب می‏شود که گرد حرام نرود و در کار و کسب خود از هر نوع حرام اجتناب نماید؛ زیرا بسیار مشکل است که یک فرد تنها در امور مربوط به نماز به حلال بودن آنها مقید شود و در موارد دیگر بی پروا باشد.

گویا آیه زیر به همین نکته اشاره می‏کند و می‏فرماید: «ان الصلوة تنهی عن الفحشأ و المنکر؛ که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه باز می‏دارد.»

بالاخص اگر نمازگزار متوجه باشد که شرط قبولی نماز در پیشگاه خداوند این است که نمازگزار زکات و حقوق مستمندان را بپردازد؛ غیبت نکند؛ از تکبر و حسد بپرهیزد؛ از مشروبات الکلی اجتناب نماید و با حضور قلب و توجه و نیت پاک به درگاه خدا رو آورد و به این ترتیب نمازگزار حقیقی ناگزیر است تمام این امور را رعایت کند. روی همین جهات، پیامبر گرامی ما(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‏فرماید: نماز چون نهر آب صافی است که انسان خود را در آن شست و شو دهد، هرگز بدن او آلوده و کثیف نمی‏شود. همچنین کسی که در شبانه روز پنج مرتبه نماز بخواندو قلب خود را در این چشمه صاف معنوی شست و شو دهد، هرگز آلودگی گناه بر دل و جان او نمی‏نشیند.

آثار فردی و تربیتی نماز به آنچه که گفته شد منحصر نیست؛ ولی این نمونه  می‏تواند نشانه کوچکی از اسرار بزرگ این عبادت بزرگ اسلامی باشد.

• نظافت و بهداشت:

از آنجا که نمازگزار در برخی از مواقع همه بدن را باید به عنوان «غسل» بشوید و معمولا در شبانه روز چند بار وضو بگیرد و پیش از غسل و وضو تمام بدن خود را از هر نوع کثافت و آلودگی پاک سازد؛ ناچار یک فرد تمیز و نظیف خواهد بود. از این نظر نماز به بهداشت و موضوع نظافت که یک امر حیاتی است کمک می‏کند.

 • انضباط و وقت‏شناسی:

نمازهای اسلامی هر کدام برای خود وقت مخصوص و معینی دارد و فرد نمازگزار باید نمازهای خود را در آن اوقات بخواند، لذا این عبادت اسلامی به انضباط و وقت‏شناسی کمک مؤثری می‏کند.

بالاخص که نمازگزار باید برای ادای فریضه صبح پیش از طلوع آفتاب از خواب برخیزد، طبعا یک چنین فردی گذشته از این که از هوای پاک و نسیم صبحگاهان استفاده می‏نماید، به موقع فعالیتهای مثبت زندگی را آغاز می‏کند.


  
  

تعریف جهانی شدن

در اغلب تعاریف عرضه شده،‌ جهانی شدن فرایندی تدریجی و پایدار توصیف می شود که از گذشته ای دور یا نزدیک آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد، با این تفاوت که هر چه بر عمر آن افزوده می شود، شتاب و گستره آن هم بسیار افزایش می یابد. به بیان دیگر، گرچه اکثر نظریه پردازان، جدید بودن فرایند جهانی شدن را نمی پذیرند. ولی بر سر تشدید بسیار چشمگیر آن در دهه های اخیر اتفاق نظر دارند و حتی عقیده دارند که نسل های آینده این فرایند را به صورتی گسترده تر و پرشتاب تر تجربه خواهند کرد.

تأکید بر افزایش بی سابقه ارتباطات و برخوردهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، ویژگی دیگر اکثر تعریف های جهانی شدن است. تقریباً در همه آثار مربوط به جهانی شدن، حجم بسیار زیاد ارتباطات در سطوح و عرصه های مختلف جامعه جهانی ویژگی بخش فرایند مورد نظر عنوان شده است. از این دیدگاه، جهانی شدن معطوف به افزایش پیوندها و همبستگی‌های میان دولت و جوامع تشکیل دهنده نظام جهانی مدرن است. نیرومندتر شدن عوامل موثر درشبکه های جهانی و وابستگی متقابل و تشدید درهم تنیدگی جهانی، گستره و میزان تاثیرپذیری افراد و جوامع گوناگون مستقر در کره زمین را افزایش و امکان و احتمال انزوا و برکنار ماندن از تأثیرات محیط جهانی را کاهش می دهد. (گل محمدی، 1381، ص 20)

افزون بر اینها، در اغلب تعریف ها، جهانی شدن را نوعی فرایند همگونی و همسانی فزاینده به شمار می آورند. افزایش و گسترش امکان های ارتباطی و به تبع آن تشدید ارتباطات، برخوردها، وابستگی‌ها و تأثیرپذیری‌ ها در سطح جهانی، نوعی همگونی، و همسانی جهانی پدید می آورد. برخی نظریه پردازان این فرایند همگونی را گسترش تجدد به اقصی نقاط و جهانگیر شدن ویژگی های محوری فرهنگ و تمدن غربی می دانند. نظریه پردازانی هم از این حد فراتر رفته، جهانی شدن را نوعی یکدست سازی زیر نظر ایالات متحده آمریکا توصیف می کنند.‌( والتز، 1379، ص7) گرچه با توجه به آنچه پیش‌تر بیان شد، ارائه تعریفی جامع و مانع از جهانی شدن بسیار دشوار است، با این حال بر اساس وجوه مشترک نام برده، تعریفی از جهانی شدن می توان عرضه می کرد. « جهانی شدن عبارت است از فرایند فشردگی فزاینده زمان و فضا که به واسطه آن مردم دنیا کم و بیش و به صورتی نسبتاً آگاهانه در جامعه جهانی واحد ادغام می شوند.» به بیان دیگر جهانی شدن معطوف به فرایندی است که در جریان آن فرد و جامعه در گستره‌ای جهانی با یکدیگر پیوند میخورند و قید و بندهای جغرافیایی بر روابط اجتماعی از بین می‌رود.( گل محمدی، 1381، ص 2) درباره تعریف مورد نظر نکاتی را می توان بیان کرد:

1) تعریف عرضه شده در واقع مبتنی بر تعاریف و دیدگاه های چند نظریه پرداز برجسته جهانی شدن است. محور بحث دیوید هاروی از جهان معاصر، مفهوم فشردگی زمانی- فضایی است؛ گیدنز پیامدهای اجتماعی این فشردگی را بررسی می کند؛ رابرتسون عنصر آگاهی را نقطه عطفی در فرایند طولانی مدت جهانی شدن می داند و مارتین آلبرد هم جهانی شدن را شکل گیری یک جامعه جهانی در « عصر جهانی‌ » به شمار می آرود.

2) نکته بعدی بر فشردگی فضا و زمان یا به عبارتی نابودی فضا توسط زمان است که بر جنبه‌های مادی و عوامل زمینه ساز و تسهیل کننده فرایند جهانی شدن دلالت دارد. فن‌آوری ها و امکانات ارتباطی و پیشرفت ‌های شگفتی‌آور در این زمینه، از این لحاظ جایگاهی بس رفیع دارند و در اکثر نظریه‌ ها و آثار مربوط به جهانی شدن مورد بررسی و تاکید قرار می گیرند. این عوامل تسهیل کننده و شتاب بخش، از آن رو اهمیتی مضاعف دارند که فرایند جهانی شدن در دهه های اخیر را از تاریخ نسبتاً طولانی جهانی شدن متمایز می کنند.

3) در این تعریف، زمان مند و رو به گسترش بودن فرایند جهانی شدن نیز مدنظر قرار گرفته است. چنانکه پیش‌تر بیان شد، جهانی شدن قدمتی تاریخی دارد، ولی در دهه های اخیر شتاب و گسترش چشمگیری یافته و پیش بینی می شود در سال ها و دهه های آینده حتی پرشتاب تر و گسترده تر شود. البته این افزایش تدریجی صرفاً به سرعت و گستره جهانی شدن محدود نمی شود و به تشدید یا تعمیق این فرایند در حوزه های مختلف هم معطوف است.

4) افزون بر گسترش و تاثیر ناهمگون و نابرابر جهانی شدن، میزان آگاهی از چنین فرایندی نیز نسبی و نابرابر است. آگاهی از عضو یک « دهکده جهانی » بودن، وقوف بر سرنوشت مشترک جهانی و حساسیت نسبت به خطرات و تهدیدهای جهان گستر، ویژگی بخش زندگی در جهان معاصر است و حتی برخی نظریه پردازان، عنصر آگاهی را وجه تمایز مراحل متأخر فرایند طولانی جهانی شدن به شمار می آورند. این آگاهی از تعلق به جامعه جهانی و دغدغه چنین تعلقی، هم از لحاظ زمانی و تاریخی و هم از لحاظ مکانی، نسبی و برابر است. به طور کلی، آگاهی نسل کنونی از همبستگی و درهم‌تنیدگی جهانی بسیار بیشتر از آگاهی نسل گذشته است و احساس سرنوشت مشترک جهانی، از جامعه ای به جامعه دیگر تفاوت می‌کند.

3-   پیشینه تاریخی

از دیدگاه نومارکسیست‌ هایی مانند آندره گوندر فرانک[1] و ایمانوئل والرشتین[2]، فرایند جهانی شدن هنگامی آغاز شده که نطفه نظام جهانی بسته شده است و این تاریخ به 2500 سال پیش از میلاد مسیح بر می گردد. در واقع آنان از پنج هزار سال تاریخ نظام جهانی و به تبع آن پنج هزار سال تاریخ فرایند جهانی شدن سخن می گویند. دسته دیگری از نظریه پردازان تاریخ جهانی شدن را همان تاریخ تمدن جهانی می دانند که حدود 1500 سال پیش از میلاد مسیح و از مصر باستان و تمدن سومر آغاز می شود؛ نویسندگانی مانند اریک ولف[3] و ویلکینسن[4] به این دسته تعلق دارند. نویسندگان و صاحب نظرانی مانند علی مزروعی نیز نخستین نشانه های فرایند جهانی شدن را در تمدن اسلام و شرق باستان شناسایی می کنند. دسته دیگری از نظریه پردازان، شکل گیری و نقطه آغاز فرایند جهانی شدن را بسیار کوتاه‌تر از نظریه پردازان نام برده می دانند. شماری از این نظریه پردازان اعتقاد دارند که با شکل گیری تجدد، فرایند جهانی شدن نیز آغاز شد. مثلاً گیدنز فرایند جهانی شدن را چیزی جز گسترش تجدد نمی داند. مارکس و انگلس هم درک تاریخ جهانی شدن و آغاز این فرایند را مستلزم درک و شناخت تاریخ سرمایه داری می دانند. چون از دیدگاه آنان نظام سرمایه داری همواره دست‌اندرکار یکپارچه سازی اقتصادی و فرهنگی جهانی بوده است. پس با توجه به این دیدگاه جهانی شدن را باید همزاد سرمایه داری دانست.

قدمت فرایند جهانی شدن با قدمت مفاهیم مختلفی برای توصیف و تبیین آن به کار رفته که در این میان واژه « جهانی »[5] جایگاهی برجسته دارد. این واژه معمولاً در مورد نیروها، عوامل، رویدادها و فرایندهای مؤثر در مورد نیروها، عوامل، رویدادها وفرایندهای مؤثر درارتباط، همبستگی و همگونی جهانی به کار رفته است. در طول دهه هفتاد با گسترده شدن فرایند جهانی شدن به واسطه پیشرفت های حیرت آور در حوره فن آوری های ارتباطی این واژه بیش از بیش اهمیت یافت و جواز ورود به رشته های مختلف را کسب کرد. در نیمه دوم دهه هشتاد این واژه به عرصه جامعه شناسی هم راه یافت تا زمینه تدوین نظریه پردازی جامعه شناختی مستقل درباره فرایند جهانی شدن و جبنه های اجتماعی آن فراهم شود. در واقع امروزه مفهوم جهانی شدن در کانون اغلب بحث های سیاسی اقتصادی و جامعه شناختی قرار گرفته است.

4- جهانی شدن، فرصت یا تهدید

 از یک منظر، جهانی شدن واژه ای است که حرکت تمام کشورهای جهان را به سمت یک موجودیت واحد توصیف می کند. و در واقع فرایندی است که درآن عرصه های گوناگون زندگی، گستره جهانی پیدا می کند. دراین فرایند، اقتصاد جهانی، نیروهای سیاسی و فرهنگی به سرعت کره زمین را زیر نفوذ خود قرار می دهند وبه ایجاد یک بازار تازه جهانی ، سازمانهای سیاسی فراملی و فرهنگ جهانی تازه دست می زنند. از این دیدگاه، گسترش بازار جهانی سرمایه داری، زوال دولت ملی ، گردش پرشتاب وبی امان کالا، سرمایه، اطلاعات وقالب های فرهنگی، مولفه هایی هستند که چشم اندازجهانی شدن را پیش روی بشر قرار داده است وبنابراین از این منظر جهانی شدن جریانی خود جوش و ضرورتی تاریخی است و سازگار با مقتضیات زمان. اما از نگاهی دیگر جهانی شدن فرایندی برنامه ریزی شده وتحمیلی و طرحی است برای بازسازی اجتماعی جوامع در سطح کلان. سیستمی که ایدئولوژی نئولیبرالیستی سرمایه داری غربی را تبلیغ وتحمیل می کند. و درصدد است الگوی زندگی غربی(به ویژه امریکایی) را ترویح نموده وبا تبلیغ فرهنگ مصرف زدگی، ذهن وشخصیت انسانها را آماده سازد تا به سادگی، هویت فرهنگی وتاریخی خود را فراموش کرده وتمام توان و منابع جامعه خود را به مروجین فرهنگ مصرف واصالت سرمایه تقدیم کنند. با استفاده از مبحث فوق می توان نتیجه گیری کرد، تاکنون این پدیده عمدتا تحت تاثیر دو دیدگاه افراطی تحلیل گردیده است. دیدگاهی که جهانی شدن را تهدید امنیت، دیدگاه دیگری که این پدیده را کاملا یک فرصت معرفی می کند.هر کدام از دو رویکرد، بر آثار و پیامدهایی تاکید دارند. که عبارت است:

4-1- جهانی شدن به عنوان فرصت امنیت ملی

این گروه معتقدند، جهانی شدن یک پروسه و فرایند طبیعی، مبتنی بر تجارب و پیشرفت های بشری بوده، به نیازهای انسان معاصر پاسخ می دهد. موجب توسعه و تکامل کشورها شده و فاقد عنصر تحمیل و سلطه است. ودارای آثار و پیامدهای زیر است.  

1)      پدید آمدن جنبه هایی از زندگی با رسالت جهانی

2)     افزایش درک و ایجاد خودآگاهی جهانی

3)     ایفای نقش بیشتر برای نهادها و واحدهای فراملی و جهانی

4)     تأکید بر نیازهای حیاتی سایر ملل

5)     کم رنگ شدن منازعات ملی

6)     پدید آمدن تعریف تازهای از جامعه

7)     افزایش اتکای واحدهای سیاسی به یکدیگر

8)     تحول در الگوی عمل در سطح خارجی

9)     یکپارچگی و همگرایی بیشتر جهانی

10)توسعه دانش و اطلاعات بشر

11)رونق بازارهای مالی و گردش پول

12)فشردگی زمان، مکان و شبکهای شدن جامعه جهانی

13)انقلاب و تحول در ارتباطات

14)شکلگیری فرهنگها و هویتهای ترکیبی(بجای هویتهای سنتی و یک هویت و فرهنگ مسلط جهانی)

15)پیدایش تبادل و تکثر فرهنگی

16)شبکه‌ای شدن جامعه جهانی

4-2- جهانی شدن به عنوان تهدید امنیت ملی

این گروه معتقدند، جهانی شدن یک پروژه طرحریزی شده توسط کانون های قدرت برای تحمیل یک الگوی رفتاری مشخص و فراگیر می باشد. یک سویه و موجب سیطره فرهنگ و ارزشهای غربی و انفعال سایرین است. ودارای آثار و پیامدهای زیر است. 

1)     فروپاشی دولت ملت

2)     پیدایش هویتهای عام و همگون

3)     بروز منازعات قومی نژادی مذهبی

4)     افزایش مهاجرت و فرار مغزها

5)     غربی و آمریکایی شدن جهان

6)     همگونسازی و یکنواخت کننده هویتی فرهنگی

7)     تسلط نظام لیبرال دمکراسی

8)     تفوق و تسلط نظام سرمایه داری و انباشت بیشتر سرمایه

9)     تحول در تلقی از زندگی و الگوهای رفتاری

10)دگرگونی الگوی حکومت و رفتار سیاسی

11)تحول در الگوی نظام بینالملل

12)به خطر افتادن هویتهای ملی دینی

13)        سلطه بیشتر کشورهای ثروتمند

14)        پروژه بودن و فرایندی یکطرفه

15)        افزایش تبعیض و نابرابری

16)        دستاویزی برای پنهانسازی اهداف سرمایهداری لیبرال

17)        قلمروزدایی و حذف مرزهای فرهنگی

18)        گسترش نسبیگرایی

19)        افزایش شکاف فرهنگی اجتماعی

20)        پیدایش جرائم جدید و تخلفات نوین

21)        ظهور و گسترش یک فرهنگ جهانی

 رویکرد خوشبینانه و بدبینانه به تنهایی گویای واقعیت های موجود نیستند. چرا که جهانی شدن، فارغ از حرکت های برنامه یزی شده سازمانهای بین المللی وگردانندگان غربی آن ودر راس آن امریکا، که بسیار جدی است، یک وجه دیگری نیز دارد وآن اطلاعاتی شدن جوامع است که خود بخود ما را در برابر این پدیده قرار می دهد. بنابراین جهانی شدن چه ضرورتی تاریخی وخود جوش باشد وچه پروژه ای برنامه ریزی شده وتحمیلی، واقعیتی است که پیش روی جهانیان قراردارد وفرصت بازیگری دراین میدان بر روی همه جوامع بازاست. دراین میدان هم فرصت فراوان است هم تهدیدات فراوان. تضعیف اقلیت های ملی، شیوع مصرف زدگی فراگیر، کم رنگ شدن مرزها ومحدوده های ملی، یکه تازی قدرت های برتر سیاسی، اقتصادی، نظامی وفرهنگی، یکسان سازی فرهنگی، اجتماعی، حاکمیت ایدئولوژی صاحبان قدرت و نابودی فرهنگ های بومی ومحلی مهمترین تهدیدهای جهانی شدن می باشند. محدود شدن یکه تازی وخودسری دولت های غیردمکرات وغیرمردمی، افزایش آزادی های فردی وگروهی، فرصت های بیشتر برای زندگی بهتر، ایجاد رقابت برای عقب نماندن از پیشرفت تمدن های بشری، فرصت بیشتر برای عرضه کالا و تولیدات بومی و ملی، توسعه رسانه های ملی و منطقه ای، تقویت نظامهای باز و مبادله آزادانه کالا، افکار واطلاعات مهم ترین فرصت عام جهانی شدن می باشد. درنتیجه هر جامعه که توانایی به خدمت گرفتن ابزارهای موجود واستعدادهای بالقوه خود درچارچوب مرزهای ملی داشته باشد وشیوه به کارگیری آن را دررابطه با دیگر کشورها به گونه ای سازگار با شرایط ومقتضیات جهان قرن بیست ویکم بداند، قابلیت بازیگری موفقیت آمیز دراین میدان را خواهد داشت.



1- A-G.Frank

2- I.Wallertein

3-E.Wolf

4-Wilkinson

1-global


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >