متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و صحبه المنتجبین و من تبعهم باحسان الی یوم الدّین.
از میان همهی ملّتهای زیر ستم، کمتر ملّتی به انقلاب همّت میگمارد؛ و در میان ملّتهایی که بهپا خاسته و انقلاب کردهاند، کمتر دیده شده که توانسته باشند کار را به نهایت رسانده و بهجز تغییر حکومتها، آرمانهای انقلابی را حفظ کرده باشند. امّا انقلاب پُرشکوه ملّت ایران که بزرگترین و مردمیترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چلّهی پُرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده و در برابر همهی وسوسههایی که غیرقابل مقاومت بهنظر میرسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده و اینک وارد دومین مرحلهی خودسازی و جامعهپردازی و تمّدنسازی شده است. درودی از اعماق دل بر این ملّت؛ بر نسلی که آغاز کرد و ادامه داد و بر نسلی که اینک وارد فرایند بزرگ و جهانیِ چهل سال دوم میشود.
آن روز که جهان میان شرق و غرب مادّی تقسیم شده بود و کسی گمان یک نهضت بزرگ دینی را نمیبُرد، انقلاب اسلامی ایران، با قدرت و شکوه پا به میدان نهاد؛ چهارچوبها را شکست؛ کهنگی کلیشهها را بهرخ دنیا کشید؛ دین و دنیا را در کنار هم مطرح کرد و آغاز عصر جدیدی را اعلام نمود. طبیعی بود که سردمداران گمراهی و ستم واکنش نشان دهند، امّا این واکنش ناکام ماند. چپ و راستِ مدرنیته، از تظاهر به نشنیدن این صدای جدید و متفاوت، تا تلاش گسترده و گونهگون برای خفه کردن آن، هرچه کردند به اجل محتوم خود نزدیکتر شدند. اکنون با گذشت چهل جشن سالانهی انقلاب و چهل دههی فجر، یکی از آن دو کانون دشمنی نابود شده و دیگری با مشکلاتی که خبر از نزدیکی احتضار میدهند، دست و پنجه نرم میکند! و انقلاب اسلامی با حفظ و پایبندی به شعارهای خود همچنان بهپیش میرود.
برای همه چیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد، امّا شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است؛ آنها هرگز بیمصرف و بیفایده نخواهند شد، زیرا فطرت بشر در همهی عصرها با آن سرشته است. آزادی، اخلاق، معنویت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت، برادری، هیچ یک به یک نسل و یک جامعه مربوط نیست تا در دورهای بدرخشد و در دورهای دیگر افول کند. هرگز نمیتوان مردمی را تصوّر کرد که از این چشماندازهای مبارک دلزده شوند. هرگاه دلزدگی پیش آمده، از رویگردانی مسئولان از این ارزشهای دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها.
انقلاب اسلامی همچون پدیدهای زنده و بااراده، همواره دارای انعطاف و آمادهی تصحیح خطاهای خویش است، امّا تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست، به نقدها حسّاسیّت مثبت نشان میدهد و آن را نعمت خدا و هشدار به صاحبان حرفهای بیعمل میشمارد، امّا به هیچ بهانهای از ارزشهایش که بحمدالله با ایمان دینی مردم آمیخته است، فاصله نمیگیرد. انقلاب اسلامی پس از نظامسازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریّهی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.
جمهوری اسلامی، متحجّر و در برابر پدیدهها و موقعیّتهای نوبهنو، فاقد احساس و ادراک نیست، امّا به اصول خود بهشدّت پایبند و به مرزبندیهای خود با رقیبان و دشمنان بهشدّت حسّاس است. با خطوط اصلی خود هرگز بیمبالاتی نمیکند و برایش مهم است که چرا بماند و چگونه بماند. بیشک فاصلهی میان بایدها و واقعیّتها، همواره وجدانهای آرمانخواه را عذاب داده و میدهد، امّا این، فاصلهای طیشدنی است و در چهل سال گذشته در مواردی بارها طی شده است و بیشک در آینده، با حضور نسل جوان مؤمن و دانا و پُرانگیزه، با قدرت بیشتر طی خواهد شد.
انقلاب اسلامی ملّت ایران، قدرتمند امّا مهربان و باگذشت و حتّی مظلوم بوده است، مرتکب افراطها و چپرویهایی که مایهی ننگ بسیاری از قیامها و جنبشها است، نشده است، در هیچ معرکهای حتّی با آمریکا و صدّام، گلولهی اوّل را شلّیک نکرده و در همهی موارد، پس از حملهی دشمن از خود دفاع کرده و البتّه ضربت متقابل را محکم فرود آورده است. این انقلاب از آغاز تا امروز نه بیرحم و خونریز بوده و نه منفعل و مردّد، با صراحت و شجاعت در برابر زورگویان و گردنکشان ایستاده و از مظلومان و مستضعفان دفاع کرده است. این جوانمردی و مروّت انقلابی، این صداقت و صراحت و اقتدار، این دامنهی عمل جهانی و منطقهای در کنار مظلومان جهان، مایهی سربلندی ایران و ایرانی است، و همواره چنین باد.
اینک در آغاز فصل جدیدی از زندگی جمهوری اسلامی، این بندهی ناچیز مایلم با جوانان عزیزم، نسلی که پا به میدان عمل میگذارد تا بخش دیگری از جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ را آغاز کند، سخن بگویم. سخن اوّل دربارهی گذشته است.
عزیزان! نادانستهها را جز با تجربهی خود یا گوش سپردن به تجربهی دیگران نمیتوان دانست. بسیاری از آنچه را ما دیده و آزمودهایم، نسل شما هنوز نیازموده و ندیده است. ما دیدهایم و شما خواهید دید. دهههای آینده دهههای شما است و شمایید که باید کارآزموده و پُرانگیزه از انقلاب خود حراست کنید و آن را هرچه بیشتر به آرمان بزرگش که ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی? (ارواحنا فداه) است، نزدیک کنید.
برای برداشتن گامهای استوار در آینده، باید گذشته را درست شناخت و از تجربهها درس گرفت؛ اگر از این راهبرد غفلت شود، دروغها به جای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت. دشمنان انقلاب با انگیزهای قوی، تحریف و دروغپردازی دربارهی گذشته و حتّی زمان حال را دنبال میکنند و از پول و همهی ابزارها برای آن بهره میگیرند. رهزنان فکر و عقیده و آگاهی بسیارند؛ حقیقت را از دشمن و پیادهنظامش نمیتوان شنید.
انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن، از نقطهی صفر آغاز شد؛ اوّلاً: همه چیز علیه ما بود، چه رژیم فاسد طاغوت که علاوه بر وابستگی و فساد و استبداد و کودتایی بودن، اوّلین رژیم سلطنتی در ایران بود که بهدست بیگانه ــ و نه بهزور شمشیر خود ــ بر سرِ کار آمده بود، و چه دولت آمریکا و برخی دیگر از دولتهای غربی، و چه وضع بهشدّت نابسامان داخلی و عقبافتادگی شرمآور در علم و فنّاوری و سیاست و معنویّت و هر فضیلت دیگر.
ثانیاً: هیچ تجربهی پیشینی و راه طیشدهای در برابر ما وجود نداشت. بدیهی است که قیامهای مارکسیستی و امثال آن نمیتوانست برای انقلابی که از متن ایمان و معرفت اسلامی پدید آمده است، الگو محسوب شود. انقلابیون اسلامی بدون سرمشق و تجربه آغاز کردند و ترکیب جمهوریّت و اسلامیّت و ابزارهای تشکیل و پیشرفت آن، جز با هدایت الهی و قلب نورانی و اندیشهی بزرگ امام خمینی، به دست نیامد و این نخستین درخشش انقلاب بود.
پس آنگاه انقلاب ملّت ایران، جهان دوقطبی آن روز را به جهان سهقطبی تبدیل کرد و سپس با سقوط و حذف شوروی و اقمارش و پدید آمدن قطبهای جدید قدرت، تقابل دوگانهی جدید «اسلام و استکبار» پدیدهی برجستهی جهان معاصر و کانون توجّه جهانیان شد. از سویی نگاه امیدوارانهی ملّتهای زیر ستم و جریانهای آزادیخواه جهان و برخی دولتهای مایل به استقلال، و از سویی نگاه کینهورزانه و بدخواهانهی رژیمهای زورگو و قلدرهای باجطلب عالم، بدان دوخته شد. بدین گونه مسیر جهان تغییر یافت و زلزلهی انقلاب، فرعونهای در بسترِ راحت آرمیده را بیدار کرد؛ دشمنیها با همهی شدّت آغاز شد و اگر نبود قدرت عظیم ایمان و انگیزهی این ملّت و رهبری آسمانی و تأییدشدهی امام عظیمالشّأن ما، تاب آوردن در برابر آن همه خصومت و شقاوت و توطئه و خباثت، امکانپذیر نمیشد.
بهرغم همهی این مشکلات طاقتفرسا، جمهوری اسلامی روز به روز گامهای بلندتر و استوارتری به جلو برداشت. این چهل سال، شاهد جهادهای بزرگ و افتخارات درخشان و پیشرفتهای شگفتآور در ایران اسلامی است. عظمت پیشرفتهای چهلسالهی ملّت ایران آنگاه بهدرستی دیده میشود که این مدّت، با مدّتهای مشابه در انقلابهای بزرگی همچون انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر شوروی و انقلاب هند مقایسه شود. مدیریّتهای جهادی الهامگرفته از ایمان اسلامی و اعتقاد به اصل «ما میتوانیم» که امام بزرگوار به همهی ما آموخت، ایران را به عزّت و پیشرفت در همهی عرصهها رسانید.
انقلاب به یک انحطاط تاریخی طولانی پایان داد و کشور که در دوران پهلوی و قاجار بهشدّت تحقیر شده و بهشدّت عقب مانده بود، در مسیر پیشرفت سریع قرار گرفت؛ در گام نخست، رژیم ننگین سلطنت استبدادی را به حکومت مردمی و مردمسالاری تبدیل کرد و عنصر ارادهی ملّی را که جانمایهی پیشرفت همهجانبه و حقیقی است در کانون مدیریّت کشور وارد کرد؛ آنگاه جوانان را میداندار اصلی حوادث و وارد عرصه مدیریّت کرد؛ روحیه و باور «ما میتوانیم» را به همگان منتقل کرد؛ بهبرکت تحریم دشمنان، اتّکاء به توانایی داخلی را به همه آموخت و این منشأ برکات بزرگ شد:
اوّلاً: ثبات و امنیّت کشور و تمامیّت ارضی و حفاظت از مرزها را که آماج تهدید جدّی دشمنان قرار گرفته بود ضمانت کرد و معجزهی پیروزی در جنگ هشتساله و شکست رژیم بعثی و پشتیبانان آمریکایی و اروپایی و شرقیاش را پدید آورد.
ثانیاً: موتور پیشران کشور در عرصهی علم و فنّاوری و ایجاد زیرساختهای حیاتی و اقتصادی و عمرانی شد که تا اکنون ثمرات بالندهی آن روز به روز فراگیرتر میشود. هزاران شرکت دانشبنیان، هزاران طرح زیرساختی و ضروری برای کشور در حوزههای عمران و حملونقل و صنعت و نیرو و معدن و سلامت و کشاورزی و آب و غیره، میلیونها تحصیلکردهی دانشگاهی یا در حال تحصیل، هزاران واحد دانشگاهی در سراسر کشور، دهها طرح بزرگ از قبیل چرخهی سوخت هستهای، سلّولهای بنیادی، فناوری نانو، زیستفنّاوری و غیره با رتبههای نخستین در کلّ جهان، شصت برابر شدن صادرات غیرنفتی، نزدیک به ده برابر شدن واحدهای صنعتی، دهها برابر شدن صنایع از نظر کیفی، تبدیل صنعت مونتاژ به فنّاوری بومی، برجستگی محسوس در رشتههای گوناگون مهندسی از جمله در صنایع دفاعی، درخشش در رشتههای مهم و حسّاس پزشکی و جایگاه مرجعیّت در آن و دهها نمونهی دیگر از پیشرفت، محصول آن روحیه و آن حضور و آن احساس جمعی است که انقلاب برای کشور بهارمغان آورد. ایرانِ پیش از انقلاب، در تولید علم و فنّاوری صفر بود، در صنعت بهجز مونتاژ و در علم بهجز ترجمه هنری نداشت.
ثالثاً: مشارکت مردمی را در مسائل سیاسی مانند انتخابات، مقابله با فتنههای داخلی، حضور در صحنههای ملّی و استکبارستیزی به اوج رسانید و در موضوعات اجتماعی مانند کمکرسانیها و فعّالیّتهای نیکوکاری که از پیش از انقلاب آغاز شده بود، افزایش چشمگیر داد. پس از انقلاب، مردم در مسابقهی خدمترسانی در حوادث طبیعی و کمبودهای اجتماعی مشتاقانه شرکت میکنند.
رابعاً: بینش سیاسی آحاد مردم و نگاه آنان به مسائل بینالمللی را بهگونهی شگفتآوری ارتقاء داد. تحلیل سیاسی و فهم مسائل بینالمللی در موضوعاتی همچون جنایات غرب بهخصوص آمریکا، مسئلهی فلسطین و ظلم تاریخی به ملّت آن، مسئلهی جنگافروزیها و رذالتها و دخالتهای قدرتهای قلدر در امور ملّتها و امثال آن را از انحصار طبقهی محدود و عزلتگزیدهای بهنام روشنفکر، بیرون آورد؛ این گونه روشنفکری میان عموم مردم در همهی کشور و همهی ساحتهای زندگی جاری شد و مسائلی از این دست حتّی برای نوجوانان و نونهالان، روشن و قابل فهم گشت.
خامساً: کفّهی عدالت را در تقسیم امکانات عمومی کشور سنگین کرد. نارضایتی این حقیر از کارکرد عدالت در کشور بهدلیل آنکه این ارزش والا باید گوهر بیهمتا بر تارک نظام جمهوری اسلامی باشد و هنوز نیست، نباید به این معنی گرفته شود که برای استقرار عدالت کار انجام نگرفته است. واقعیّت آن است که دستاوردهای مبارزه با بیعدالتی در این چهار دهه، با هیچ دورهی دیگر گذشته قابل مقایسه نیست. در رژیم طاغوت بیشترین خدمات و درآمدهای کشور در اختیار گروه کوچکی از پایتختنشینان یا همسانان آنان در برخی دیگر از نقاط کشور بود. مردم بیشتر شهرها بهویژه مناطق دوردست و روستاها در آخر فهرست و غالباً محروم از نیازهای اوّلیهی زیرساختی و خدمترسانی بودند.
جمهوری اسلامی در شمار موفّقترین حاکمیّتهای جهان در جابهجایی خدمت و ثروت از مرکز به همه جای کشور، و از مناطق مرفّهنشین شهرها به مناطق پاییندست آن بوده است. آمار بزرگ راهسازی و خانهسازی و ایجاد مراکز صنعتی و اصلاح امور کشاورزی و رساندن برق و آب و مراکز درمانی و واحدهای دانشگاهی و سدّ و نیروگاه و امثال آن به دورترین مناطق کشور، حقیقتاً افتخارآفرین است؛ بیشک این همه، نه در تبلیغات نارسای مسئولان انعکاس یافته و نه زبان بدخواهان خارجی و داخلی به آن اعتراف کرده است؛ ولی هست و حسنهای برای مدیران جهادی و بااخلاص نزد خدا و خلق است. البتّه عدالت مورد انتظار در جمهوری اسلامی که مایل است پیرو حکومت علوی شناخته شود، بسی برتر از اینها است و چشم امید برای اجرای آن به شما جوانها است که در ادامه بدان خواهم پرداخت.
سادساً: عیار معنویّت و اخلاق را در فضای عمومی جامعه بهگونهای چشمگیر افزایش داد. این پدیدهی مبارک را رفتار و منش حضرت امام خمینی در طول دوران مبارزه و پس از پیروزی انقلاب، بیش از هر چیز رواج داد؛ آن انسان معنوی و عارف و وارسته از پیرایههای مادّی، در رأس کشوری قرار گرفت که مایههای ایمان مردمش بسی ریشهدار و عمیق بود. هرچند دست تطاول تبلیغات مروّج فساد و بیبندوباری در طول دوران پهلویها به آن ضربههای سخت زده و لجنزاری از آلودگی اخلاقی غربی را به درون زندگی مردم متوسّط و بهخصوص جوانان کشانده بود، ولی رویکرد دینی و اخلاقی در جمهوری اسلامی، دلهای مستعد و نورانی بهویژه جوانان را مجذوب کرد و فضا بهسود دین و اخلاق دگرگون شد. مجاهدتهای جوانان در میدانهای سخت از جمله دفاع مقدّس، با ذکر و دعا و روحیهی برادری و ایثار همراه شد و ماجراهای صدر اسلام را زنده و نمایان در برابر چشم همه نهاد.
پدران و مادران و همسران با احساس وظیفهی دینی از عزیزان خود که به جبهههای گوناگون جهاد میشتافتند دل کندند و سپس، آنگاه که با پیکر خونآلود یا جسم آسیبدیدهی آنان روبهرو شدند، مصیبت را با شکر همراه کردند. مساجد و فضاهای دینی رونقی بیسابقه گرفت. صف نوبت برای اعتکاف از هزاران جوان و استاد و دانشجو و زن و مرد و صف نوبت برای اردوهای جهادی و جهاد سازندگی و بسیج سازندگی از هزاران جوان داوطلب و فداکار آکنده شد.
نماز و حج و روزهداری و پیادهروی زیارت و مراسم گوناگون دینی و انفاقات و صدقات واجب و مستحب در همهجا بهویژه میان جوانان رونق یافت و تا امروز، روزبهروز بیشتر و باکیفیتتر شده است، و اینها همه در دورانی اتّفاق افتاده که سقوط اخلاقی روزافزون غرب و پیروانش و تبلیغات پُرحجم آنان برای کشاندن مرد و زن به لجنزارهای فساد، اخلاق و معنویّت را در بخشهای عمدهی عالم منزوی کرده است؛ و این معجزهای دیگر از انقلاب و نظام اسلامی فعّال و پیشرو است.
سابعاً: نماد پرابّهت و باشکوه و افتخارآمیز ایستادگی در برابر قلدران و زورگویان و مستکبران جهان و در رأس آنان آمریکای جهانخوار و جنایتکار، روزبهروز برجستهتر شد. در تمام این چهل سال، تسلیمناپذیری و صیانت و پاسداری از انقلاب و عظمت و هیبت الهی آن و گردن برافراشتهی آن در مقابل دولتهای متکبّر و مستکبر، خصوصیّت شناختهشدهی ایران و ایرانی بهویژه جوانان این مرز و بوم بهشمار میرفته است.
قدرتهای انحصارگر جهان که همواره حیات خود را در دستاندازی به استقلال دیگر کشورها و پایمال کردن منافع حیاتی آنها برای مقاصد شوم خود دانستهاند، در برابر ایران اسلامی و انقلابی، اعتراف به ناتوانی کردند. ملّت ایران در فضای حیاتبخش انقلاب توانست نخست دستنشاندهی آمریکا و عنصر خائن به ملّت را از کشور برانَد و پس از آن هم تا امروز از سلطهی دوبارهی قلدران جهانی بر کشور با قدرت و شدّت جلوگیری کند.
جوانان عزیز! اینها بخشی محدود از سرفصلهای عمده در سرگذشت چهلسالهی انقلاب اسلامی است، انقلاب عظیم و پایدار و درخشانی که شما بهتوفیق الهی باید گام بزرگ دوم را در پیشبرد آن بردارید.
محصول تلاش چهلساله، اکنون برابر چشم ما است: کشور و ملّتی مستقل، آزاد، مقتدر، باعزّت، متدیّن، پیشرفته در علم، انباشته از تجربههایی گرانبها، مطمئن و امیدوار، دارای تأثیر اساسی در منطقه و دارای منطق قوی در مسائل جهانی، رکورددار در شتاب پیشرفتهای علمی، رکورددار در رسیدن به رتبههای بالا در دانشها و فنّاوریهای مهم از قبیل هستهای و سلّولهای بنیادی و نانو و هوافضا و امثال آن، سرآمد در گسترش خدمات اجتماعی، سرآمد در انگیزههای جهادی میان جوانان، سرآمد در جمعیّت جوان کارآمد، و بسی ویژگیهای افتخارآمیز دیگر که همگی محصول انقلاب و نتیجهی جهتگیریهای انقلابی و جهادی است، و بدانید که اگر بیتوجّهی به شعارهای انقلاب و غفلت از جریان انقلابی در برهههایی از تاریخ چهلساله نمیبود ــ که متأسّفانه بود و خسارتبار هم بود ــ بیشک دستاوردهای انقلاب از این بسی بیشتر و کشور در مسیر رسیدن به آرمانهای بزرگ بسی جلوتر بود و بسیاری از مشکلات کنونی وجود نمیداشت.
ایران مقتدر، امروز هم مانند آغاز انقلاب با چالشهای مستکبران روبهرو است امّا با تفاوتی کاملاً معنیدار. اگر آن روز چالش با آمریکا بر سر کوتاه کردن دست عمّال بیگانه یا تعطیلی سفارت رژیم صهیونیستی در تهران یا رسوا کردن لانهی جاسوسی بود، امروز چالش بر سرِ حضور ایران مقتدر در مرزهای رژیم صهیونیستی و برچیدن بساط نفوذ نامشروع آمریکا از منطقهی غرب آسیا و حمایت جمهوری اسلامی از مبارزات مجاهدان فلسطینی در قلب سرزمینهای اشغالی و دفاع از پرچم برافراشتهی حزبالله و مقاومت در سراسر این منطقه است.
و اگر آن روز، مشکل غرب جلوگیری از خرید تسلیحات ابتدایی برای ایران بود، امروز مشکل او جلوگیری از انتقال سلاحهای پیشرفتهی ایرانی به نیروهای مقاومت است. و اگر آن روز گمان آمریکا آن بود که با چند ایرانی خودفروخته یا با چند هواپیما و بالگرد خواهد توانست بر نظام اسلامی و ملّت ایران فائق آید، امروز برای مقابلهی سیاسی و امنیّتی با جمهوری اسلامی، خود را محتاج به یک ائتلاف بزرگ از دهها دولت معاند یا مرعوب میبیند و البتّه باز هم در رویارویی، شکست میخورد. ایران بهبرکت انقلاب، اکنون در جایگاهی متعالی و شایستهی ملّت ایران در چشم جهانیان و عبورکرده از بسی گردنههای دشوار در مسائل اساسی خویش است.
امّا راه طیشده فقط قطعهای از مسیر افتخارآمیز بهسوی آرمانهای بلند نظام جمهوری اسلامی است. دنبالهی این مسیر که بهگمان زیاد، بهدشواریِ گذشتهها نیست، باید با همّت و هشیاری و سرعت عمل و ابتکار شما جوانان طی شود. مدیران جوان، کارگزاران جوان، اندیشمندان جوان، فعّالان جوان، در همهی میدانهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و بینالمللی و نیز در عرصههای دین و اخلاق و معنویّت و عدالت، باید شانههای خود را به زیر بار مسئولیّت دهند، از تجربهها و عبرتهای گذشته بهره گیرند، نگاه انقلابی و روحیهی انقلابی و عمل جهادی را بهکار بندند و ایران عزیز را الگوی کامل نظام پیشرفتهی اسلامی بسازند.
نکتهی مهمّی که باید آیندهسازان در نظر داشته باشند، این است که در کشوری زندگی میکنند که از نظر ظرفیّتهای طبیعی و انسانی، کمنظیر است و بسیاری از این ظرفیّتها با غفلت دستاندرکاران تاکنون بیاستفاده یا کماستفاده مانده است. همّتهای بلند و انگیزههای جوان و انقلابی، خواهند توانست آنها را فعّال و در پیشرفت مادّی و معنوی کشور بهمعنی واقعی جهش ایجاد کنند.
مهمترین ظرفیّت امیدبخش کشور، نیروی انسانی مستعد و کارآمد با زیربنای عمیق و اصیل ایمانی و دینی است. جمعیّت جوان زیر 40 سال که بخش مهمّی از آن نتیجهی موج جمعیّتی ایجادشده در دههی 60 است، فرصت ارزشمندی برای کشور است. 36 میلیون نفر در سنین میانهی 15 و 40 سالگی، نزدیک به 14 میلیون نفر دارای تحصیلات عالی، رتبهی دوم جهان در دانشآموختگان علوم و مهندسی، انبوه جوانانی که با روحیهی انقلابی رشد کرده و آمادهی تلاش جهادی برای کشورند، و جمع چشمگیر جوانان محقّق و اندیشمندی که به آفرینشهای علمی و فرهنگی و صنعتی و غیره اشتغال دارند؛ اینها ثروت عظیمی برای کشور است که هیچ اندوختهی مادّی با آن مقایسه نمیتواند شد.
بهجز اینها، فرصتهای مادّی کشور نیز فهرستی طولانی را تشکیل میدهد که مدیران کارآمد و پُرانگیزه و خردمند میتوانند با فعّال کردن و بهرهگیری از آن، درآمدهای ملّی را با جهشی نمایان افزایش داده و کشور را ثروتمند و بینیاز و بهمعنی واقعی دارای اعتماد به نفس کنند و مشکلات کنونی را برطرف نمایند.
ایران با دارا بودن یک درصد جمعیّت جهان، دارای 7 درصد ذخایر معدنی جهان است: منابع عظیم زیرزمینی، موقعیت استثنائی جغرافیایی میان شرق و غرب و شمال و جنوب، بازار بزرگ ملّی، بازار بزرگ منطقهای با داشتن 15 همسایه با 600 میلیون جمعیّت، سواحل دریایی طولانی، حاصلخیزی زمین با محصولات متنوّع کشاورزی و باغی، اقتصاد بزرگ و متنوع، بخشهایی از ظرفیّتهای کشور است؛ بسیاری از ظرفیّتها دستنخورده مانده است. گفته شده است که ایران از نظر ظرفیّتهای استفادهنشدهی طبیعی و انسانی در رتبهی اوّل جهان است. بیشک شما جوانان مؤمن و پُرتلاش خواهید توانست این عیب بزرگ را برطرف کنید.
دههی دوم چشمانداز، باید زمان تمرکز بر بهرهبرداری از دستاوردهای گذشته و نیز ظرفیّتهای استفادهنشده باشد و پیشرفت کشور از جمله در بخش تولید و اقتصاد ملّی ارتقاء یابد.
اکنون به شما فرزندان عزیزم در مورد چند سرفصل اساسی توصیههایی میکنم. این سرفصلها عبارتند از: علم و پژوهش، معنویّت و اخلاق، اقتصاد، عدالت و مبارزه با فساد، استقلال و آزادی، عزّت ملّی و روابط خارجی و مرزبندی با دشمن، سبک زندگی.
امّا پیش از همه چیز، نخستین توصیهی من امید و نگاه خوشبینانه به آینده است. بدون این کلید اساسیِ همهی قفلها، هیچ گامی نمیتوان برداشت. آنچه میگویم یک امید صادق و متّکی به واقعیّتهای عینی است. اینجانب همواره از امید کاذب و فریبنده دوری جستهام، امّا خود و همه را از نومیدی بیجا و ترس کاذب نیز برحذر داشتهام و برحذر میدارم. در طول این چهل سال ــ و اکنون مانند همیشه ــ سیاست تبلیغی و رسانهای دشمن و فعّالترین برنامههای آن، مأیوسسازی مردم و حتّی مسئولان و مدیران ما از آینده است. خبرهای دروغ، تحلیلهای مغرضانه، وارونه نشان دادن واقعیّتها، پنهان کردن جلوههای امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ، برنامهی همیشگی هزاران رسانهی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملّت ایران است؛ و البتّه دنبالههای آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهدهاند که با استفاده از آزادیها در خدمت دشمن حرکت میکنند. شما جوانان باید پیشگام در شکستن این محاصرهی تبلیغاتی باشید.
در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید. ترس و نومیدی را از خود و دیگران برانید، این نخستین و ریشهایترین جهاد شما است. نشانههای امیدبخش ــ که به برخی از آنها اشاره شد ــ در برابر چشم شما است. رویشهای انقلاب بسی فراتر از ریزشها است و دست و دلهای امین و خدمتگزار، بهمراتب بیشتر از مفسدان و خائنان و کیسهدوختگان است. دنیا به جوان ایرانی و پایداری ایرانی و ابتکارهای ایرانی، در بسیاری از عرصهها با چشم تکریم و احترام مینگرد. قدر خود را بدانید و با قوّت خداداد، بهسوی آینده خیز بردارید و حماسه بیافرینید.
و امّا توصیهها:
1) علم و پژوهش: دانش، آشکارترین وسیلهی عزّت و قدرت یک کشور است. روی دیگر دانایی، توانایی است. دنیای غرب بهبرکت دانش خود بود که توانست برای خود ثروت و نفوذ و قدرت دویستساله فراهم کند و با وجود تهیدستی در بنیانهای اخلاقی و اعتقادی، با تحمیل سبک زندگی غربی به جوامع عقبمانده از کاروان علم، اختیار سیاست و اقتصاد آنها را به دست گیرد. ما به سوءاستفاده از دانش مانند آنچه غرب کرد، توصیه نمیکنیم، اما مؤکّداً به نیاز کشور به جوشاندن چشمهی دانش در میان خود اصرار میورزیم. بحمدالله استعداد علم و تحقیق در ملّت ما از متوسّط جهان بالاتر است. اکنون نزدیک به دو دهه است که رستاخیز علمی در کشور آغاز شده و با سرعتی که برای ناظران جهانی غافلگیرکننده بود ــ یعنی یازده برابر شتاب رشد متوسّط علم در جهان ــ بهپیش رفته است.
دستاوردهای دانش و فنّاوری ما در این مدّت که ما را به رتبه شانزدهم در میان بیش از دویست کشور جهان رسانید و مایهی شگفتی ناظران جهانی شد و در برخی از رشتههای حسّاس و نوپدید به رتبههای نخستین ارتقاء داد، همه و همه در حالی اتّفاق افتاده که کشور دچار تحریم مالی و تحریم علمی بوده است. ما با وجود شنا در جهت مخالف جریان دشمنساز، به رکوردهای بزرگ دست یافتهایم و این نعمت بزرگی است که بهخاطر آن باید روز و شب خدا را سپاس گفت.
امّا آنچه من میخواهم بگویم این است که این راه طیشده، با همهی اهمیّتش فقط یک آغاز بوده است و نه بیشتر. ما هنوز از قلّههای دانش جهان بسیار عقبیم؛ باید به قلّهها دست یابیم. باید از مرزهای کنونی دانش در مهمترین رشتهها عبور کنیم. ما از این مرحله هنوز بسیار عقبیم؛ ما از صفر شروع کردهایم. عقبماندگی شرمآور علمی در دوران پهلویها و قاجارها در هنگامی که مسابقهی علمی دنیا تازه شروع شده بود، ضربهی سختی بر ما وارد کرده و ما را از این کاروان شتابان، فرسنگها عقب نگه داشته بود.
ما اکنون حرکت را آغاز کرده و با شتاب پیش میرویم ولی این شتاب باید سالها با شدّت بالا ادامه یابد تا آن عقبافتادگی جبران شود. اینجانب همواره به دانشگاهها و دانشگاهیان و مراکز پژوهش و پژوهندگان، گرم و قاطع و جدّی در این باره تذکّر و هشدار و فراخوان دادهام، ولی اینک مطالبهی عمومی من از شما جوانان آن است که این راه را با احساس مسئولیّت بیشتر و همچون یک جهاد در پیش گیرید. سنگ بنای یک انقلاب علمی در کشور گذاشته شده و این انقلاب، شهیدانی از قبیل شهدای هستهای نیز داده است. بهپاخیزید و دشمن بدخواه و کینهتوز را که از جهاد علمی شما بهشدّت بیمناک است ناکام سازید.
2) معنویّت و اخلاق: معنویّت بهمعنی برجسته کردن ارزشهای معنوی از قبیل: اخلاص، ایثار، توکّل، ایمان در خود و در جامعه است، و اخلاق بهمعنی رعایت فضلیتهایی چون خیرخواهی، گذشت، کمک به نیازمند، راستگویی، شجاعت، تواضع، اعتماد به نفس و دیگر خلقیّات نیکو است. معنویّت و اخلاق، جهتدهندهی همهی حرکتها و فعّالیّتهای فردی و اجتماعی و نیاز اصلی جامعه است؛ بودن آنها، محیط زندگی را حتّی با کمبودهای مادّی، بهشت میسازد و نبودن آن حتّی با برخورداری مادّی، جهنّم میآفریند.
شعور معنوی و وجدان اخلاقی در جامعه هرچه بیشتر رشد کند برکات بیشتری بهبار میآورد؛ این، بیگمان محتاج جهاد و تلاش است و این تلاش و جهاد، بدون همراهی حکومتها توفیق چندانی نخواهد یافت. اخلاق و معنویّت، البتّه با دستور و فرمان به دست نمیآید، پس حکومتها نمیتوانند آن را با قدرت قاهره ایجاد کنند، امّا اوّلاً خود باید منش و رفتار اخلاقی و معنوی داشته باشند، و ثانیاً زمینه را برای رواج آن در جامعه فراهم کنند و به نهادهای اجتماعی در این باره میدان دهند و کمک برسانند؛ با کانونهای ضدّ معنویّت و اخلاق، بهشیوهی معقول بستیزند و خلاصه اجازه ندهند که جهنّمیها مردم را با زور و فریب، جهنّمی کنند.
ابزارهای رسانهای پیشرفته و فراگیر، امکان بسیار خطرناکی در اختیار کانونهای ضدّ معنویّت و ضدّ اخلاق نهاده است و هماکنون تهاجم روزافزون دشمنان به دلهای پاک جوانان و نوجوانان و حتّی نونهالان با بهرهگیری از این ابزارها را بهچشم خود میبینیم. دستگاههای مسئول حکومتی در این باره وظایفی سنگین برعهده دارند که باید هوشمندانه و کاملاً مسئولانه صورت گیرد، و این البتّه بهمعنی رفع مسئولیّت از اشخاص و نهادهای غیرحکومتی نیست. در دورهی پیشِرو باید دراینبارهها برنامههای کوتاهمدّت و میانمدّت جامعی تنظیم و اجرا شود؛ انشاءالله.
3) اقتصاد: اقتصاد یک نقطهی کلیدیِ تعیینکننده است. اقتصاد قوی، نقطهی قوّت و عامل مهمّ سلطهناپذیری و نفوذناپذیری کشور است و اقتصاد ضعیف، نقطهی ضعف و زمینهساز نفوذ و سلطه و دخالت دشمنان است. فقر و غنا در مادّیات و معنویّات بشر، اثر میگذارد. اقتصاد البتّه هدف جامعهی اسلامی نیست، امّا وسیلهای است که بدون آن نمیتوان به هدفها رسید. تأکید بر تقویت اقتصاد مستقلّ کشور که مبتنی بر تولید انبوه و باکیفیّت، و توزیع عدالتمحور، و مصرف بهاندازه و بیاسراف، و مناسبات مدیریّتی خردمندانه است و در سالهای اخیر از سوی اینجانب بارها تکرار و بر آن تأکید شده، بهخاطر همین تأثیر شگرفی است که اقتصاد میتواند بر زندگی امروز و فردای جامعه بگذارد.
انقلاب اسلامی راه نجات از اقتصاد ضعیف و وابسته و فاسد دوران طاغوت را به ما نشان داد، ولی عملکردهای ضعیف، اقتصاد کشور را از بیرون و درون دچار چالش ساخته است. چالش بیرونی تحریم و وسوسههای دشمن است که در صورت اصلاح مشکل درونی، کماثر و حتّی بیاثر خواهد شد. چالش درونی عبارت از عیوب ساختاری و ضعفهای مدیریّتی است.
مهمترین عیوب، وابستگی اقتصاد به نفت، دولتی بودن بخشهایی از اقتصاد که در حیطهی وظایف دولت نیست، نگاه به خارج و نه به توان و ظرفیّت داخلی، استفادهی اندک از ظرفیّت نیروی انسانی کشور، بودجهبندی معیوب و نامتوازن، و سرانجام عدم ثبات سیاستهای اجرائی اقتصاد و عدم رعایت اولویّتها و وجود هزینههای زائد و حتّی مسرفانه در بخشهایی از دستگاههای حکومتی است. نتیجهی اینها مشکلات زندگی مردم از قبیل بیکاری جوانها، فقر درآمدی در طبقهی ضعیف و امثال آن است.
راهحلّ این مشکلات، سیاستهای اقتصاد مقاومتی است که باید برنامههای اجرائی برای همهی بخشهای آن تهیّه و با قدرت و نشاط کاری و احساس مسئولیّت، در دولتها پیگیری و اقدام شود. درونزایی اقتصاد کشور، مولّد شدن و دانشبنیان شدن آن، مردمی کردن اقتصاد و تصدّیگری نکردن دولت، برونگرایی با استفاده از ظرفیّتهایی که قبلاً به آن اشاره شد، بخشهای مهمّ این راهحلها است. بیگمان یک مجموعهی جوان و دانا و مؤمن و مسلّط بر دانستههای اقتصادی در درون دولت خواهند توانست به این مقاصد برسند. دوران پیشِِرو باید میدان فعّالیّت چنین مجموعهای باشد.
جوانان عزیز در سراسر کشور بدانند که همهی راهحلها در داخل کشور است. اینکه کسی گمان کند که «مشکلات اقتصادی صرفاً ناشی از تحریم است و علّت تحریم هم مقاومت ضدّ استکباری و تسلیم نشدن در برابر دشمن است؛ پس راهحل، زانو زدن در برابر دشمن و بوسهزدن بر پنجهی گرگ است» خطایی نابخشودنی است. این تحلیل سراپا غلط، هرچند گاه از زبان و قلم برخی غفلتزدگان داخلی صادر میشود، امّا منشأ آن، کانونهای فکر و توطئهی خارجی است که با صد زبان به تصمیمسازان و تصمیمگیران و افکار عمومی داخلی القاء میشود.
4) عدالت و مبارزه با فساد: این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. فساد اقتصادی و اخلاقی و سیاسی، تودهی چرکین کشورها و نظامها و اگر در بدنهی حکومتها عارض شود، زلزلهی ویرانگر و ضربهزننده به مشروعیّت آنها است؛ و این برای نظامی چون جمهوری اسلامی که نیازمند مشروعیّتی فراتر از مشروعیّتهای مرسوم و مبنائیتر از مقبولیّت اجتماعی است، بسیار جدّیتر و بنیانیتر از دیگر نظامها است. وسوسهی مال و مقام و ریاست، حتّی در عَلَویترین حکومت تاریخ یعنی حکومت خود حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) کسانی را لغزاند، پس خطر بُروز این تهدید در جمهوری اسلامی هم که روزی مدیران و مسئولانش مسابقهی زهد انقلابی و سادهزیستی میدادند، هرگز بعید نبوده و نیست؛ و این ایجاب میکند که دستگاهی کارآمد با نگاهی تیزبین و رفتاری قاطع در قوای سهگانه حضور دائم داشته باشد و بهمعنای واقعی با فساد مبارزه کند، بهویژه در درون دستگاههای حکومتی.
البتّه نسبت فساد در میان کارگزاران حکومت جمهوری اسلامی در مقایسه با بسیاری از کشورهای دیگر و بهخصوص با رژیم طاغوت که سر تا پا فساد و فسادپرور بود، بسی کمتر است و بحمدالله مأموران این نظام غالباً سلامت خود را نگاه داشتهاند، ولی حتّی آنچه هست غیرقابل قبول است. همه باید بدانند که طهارت اقتصادی شرط مشروعیّت همهی مقامات حکومت جمهوری اسلامی است. همه باید از شیطان حرص برحذر باشند و از لقمهی حرام بگریزند و از خداوند دراینباره کمک بخواهند و دستگاههای نظارتی و دولتی باید با قاطعیّت و حساسیّت، از تشکیل نطفهی فساد پیشگیری و با رشد آن مبارزه کنند.
این مبارزه نیازمند انسانهایی باایمان و جهادگر، و منیعالطّبع با دستانی پاک و دلهایی نورانی است. این مبارزه بخش اثرگذاری است از تلاش همهجانبهای که نظام جمهوری اسلامی باید در راه استقرار عدالت بهکار برد.
عدالت در صدر هدفهای اوّلیّهی همهی بعثتهای الهی است و در جمهوری اسلامی نیز دارای همان شأن و جایگاه است؛ این، کلمهای مقدّس در همهی زمانها و سرزمینها است و بهصورت کامل، جز در حکومت حضرت ولیّعصر (ارواحنا فداه) میسّر نخواهد شد ولی بهصورت نسبی، همه جا و همه وقت ممکن و فریضهای برعهدهی همه بهویژه حاکمان و قدرتمندان است. جمهوری اسلامی ایران در این راه گامهای بلندی برداشته است که قبلاً بدان اشارهای کوتاه رفت؛ و البتّه در توضیح و تشریح آن باید کارهای بیشتری صورت گیرد و توطئهی واژگونهنمایی و لااقل سکوت و پنهانسازی که اکنون برنامهی جدّی دشمنان انقلاب است، خنثی گردد.
با اینهمه اینجانب به جوانان عزیزی که آیندهی کشور، چشمانتظار آنها است صریحاً میگویم آنچه تاکنون شده با آنچه باید میشده و بشود، دارای فاصلهای ژرف است. در جمهوری اسلامی، دلهای مسئولان بهطور دائم باید برای رفع محرومیّتها بتپد و از شکافهای عمیق طبقاتی بهشدّت بیمناک باشد. در جمهوری اسلامی کسب ثروت نهتنها جرم نیست که مورد تشویق نیز هست، امّا تبعیض در توزیع منابع عمومی و میدان دادن به ویژهخواری و مدارا با فریبگران اقتصادی که همه به بیعدالتی میانجامد، بهشدّت ممنوع است.
همچنین غفلت از قشرهای نیازمند حمایت، به هیچ رو مورد قبول نیست. این سخنان در قالب سیاستها و قوانین، بارها تکرار شده است ولی برای اجرای شایستهی آن چشم امید به شما جوانها است؛ و اگر زمام ادارهی بخشهای گوناگون کشور به جوانان مؤمن و انقلابی و دانا و کاردان ــ که بحمدالله کم نیستند ــ سپرده شود، این امید برآورده خواهد شد؛ انشاءالله.
5) استقلال و آزادی: استقلال ملّی بهمعنی آزادی ملّت و حکومت از تحمیل و زورگویی قدرتهای سلطهگر جهان است، و آزادی اجتماعی بهمعنای حقّ تصمیمگیری و عمل کردن و اندیشیدن برای همهی افراد جامعه است؛ و این هر دو از جملهی ارزشهای اسلامیاند و این هر دو عطیّهی الهی به انسانهایند و هیچ کدام تفضّل حکومتها به مردم نیستند. حکومتها موظّف به تأمین این دو اند. منزلت آزادی و استقلال را کسانی بیشتر میدانند که برای آن جنگیدهاند. ملّت ایران با جهاد چهلسالهی خود از جملهی آنها است. استقلال و آزادی کنونی ایران اسلامی، دستاورد، بلکه خونآوردِ صدها هزار انسان والا و شجاع و فداکار است؛ غالباً جوان، ولی همه در رتبههای رفیع انسانیّت.
این ثمر شجرهی طیّبهی انقلاب را با تأویل و توجیههای سادهلوحانه و بعضاً مغرضانه، نمیتوان در خطر قرار داد. همه ــ مخصوصاً دولت جمهوری اسلامی ــ موظّف به حراست از آن با همهی وجودند. بدیهی است که «استقلال» نباید بهمعنی زندانی کردن سیاست و اقتصاد کشور در میان مرزهای خود، و «آزادی» نباید در تقابل با اخلاق و قانون و ارزشهای الهی و حقوق عمومی تعریف شود.
6) عزّت ملّی، روابط خارجی، مرزبندی با دشمن: این هر سه، شاخههایی از اصلِ «عزّت، حکمت، و مصلحت» در روابط بینالمللیاند. صحنهی جهانی، امروز شاهد پدیدههایی است که تحقّق یافته یا در آستانهی ظهورند: تحرّک جدید نهضت بیداری اسلامی بر اساس الگوی مقاومت در برابر سلطهی آمریکا و صهیونیسم؛ شکست سیاستهای آمریکا در منطقهی غرب آسیا و زمینگیر شدن همکاران خائن آنها در منطقه؛ گسترش حضور قدرتمندانهی سیاسی جمهوری اسلامی در غرب آسیا و بازتاب وسیع آن در سراسر جهان سلطه.
اینها بخشی از مظاهر عزّت جمهوری اسلامی است که جز با شجاعت و حکمت مدیران جهادی به دست نمیآمد. سردمداران نظام سلطه نگرانند؛ پیشنهادهای آنها عموماً شامل فریب و خدعه و دروغ است. امروز ملّت ایران علاوه بر آمریکای جنایتکار، تعدادی از دولتهای اروپایی را نیز خدعهگر و غیرقابل اعتماد میداند. دولت جمهوری اسلامی باید مرزبندی خود را با آنها با دقّت حفظ کند؛ از ارزشهای انقلابی و ملّی خود، یک گام هم عقبنشینی نکند؛ از تهدیدهای پوچ آنان نهراسد؛ و در همه حال، عزّت کشور و ملّت خود را در نظر داشته باشد و حکیمانه و مصلحتجویانه و البتّه از موضع انقلابی، مشکلات قابل حل خود را با آنان حل کند. در مورد آمریکا حلّ هیچ مشکلی متصوّر نیست و مذاکره با آن جز زیان مادّی و معنوی محصولی نخواهد داشت.
7) سبک زندگی: سخن لازم در این باره بسیار است. آن را به فرصتی دیگر وامیگذارم و به همین جمله اکتفا میکنم که تلاش غرب در ترویج سبک زندگی غربی در ایران، زیانهای بیجبران اخلاقی و اقتصادی و دینی و سیاسی به کشور و ملّت ما زده است؛ مقابله با آن، جهادی همهجانبه و هوشمندانه میطلبد که باز چشم امید در آن به شما جوانها است.
در پایان از حضور سرافرازانه و افتخارانگیز و دشمنشکن ملّت عزیز در بیستودوم بهمن و چهلمین سالگرد انقلاب عظیم اسلامی تشکّر میکنم و پیشانی سپاس بر درگاه حضرت حق میسایم. سلام بر حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه)؛ سلام بر ارواح طیّبهی شهیدان والامقام و روح مطهّر امام بزرگوار؛ و سلام بر همهی ملّت عزیز ایران و سلام ویژه به جوانان.
دعاگوی شما
سیّدعلی خامنهای
22 بهمنماه 1397
انتهای پیام/*
1- ( فَاِذا فَرَغتَ فَانْصَبْ)
ببیان احکام و دعوت برسالت و بنصب خلافت امیر المؤمنین یعنى نصب کن على را بر خلافت و این پس از فراغ از حجة الوداع بود که حضرت دیگر از شر کفار راحت شده بود مأمور شد در غدیر خم که دیگر مسلمین متفرق میشدند به اینکه على (ع) را نصب فرماید بر خلافت و وصى خود قرار دهد. اطیب البیان فی تفسیر القران ج 12 = ص 656
2- فی روایة: «فإذا فرغت من نبوّتک، فانصب علیّا، و إلى ربّک فارغب فی ذلک» الاصفی فی تفسیر القران ج 2 = ص 1456
3- الحاکم الحسکانی- عالم أهل السنة المعروف- روی عن الإمام الصادق علیه السّلام فی «شواهد التنزیل» فی تفسیر الآیة إنّها تعنی: «إذا فرغت فانصب علیّا بالولایة». الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل ص 299 = ج 20 =عنوان نعم الهیه
4- الآیة الکریمة فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ تعنی- کما جاء فی روایات عدیدة- نصب أمیر المؤمنین علی بالخلافة بعد الانتهاء من أمر الرسالة (کمصداق من المفهوم العام للآیة). ». الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل ص 300 = ج 20 =عنوان ملاحظات
5-«الآلوسی» فی «روح المعانی» بعد أن ینقل عن بعض «الإمامیة» هذا التّفسیر یقول: هؤلاء قرءوا «فانصب» بکسر الصاد. وهب أن قراءتها کذلک فلا تنهض أنّ تکون دلیلا على نصب علی بن أبی طالب. ثمّ ینقل عن الزمخشری فی الکشّاف قوله: لو أمکن للشیعة مثل هذا التّفسیر، فالنواصب (أعداء علی) یمکنهم أن یفسّروا الآیة على أنّها أمر بالنصب (ببغض علی). الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل ص 300 = ج 20 =عنوان ملاحظات
6-فَإِذا فَرَغْتَ من الصلاة، فَانْصَبْ فی الدعاء. و قال الحسن: فَإِذا فَرَغْتَ من الجهاد، فَانْصَبْ فی العبادة. و یعترض قوله هذا بأن الجهاد فرض بالمدینة. و قرأ الجمهور: فَرَغْتَ بفتح الراء و أبو السمال: بکسرها، و هی لغة. قال الزمخشری: لیست بفصیحة. و قرأ الجمهور: فَانْصَبْ بسکون الباء خفیفة، و قوم: بشدها مفتوحة من الأنصاب. و قرأ آخرون من الإمامیة: فانصب بکسر الصاد بمعنى: إذا فرغت من الرسالة فانصب خلیفة. قال ابن عطیة: و هی قراءة شاذة ضعیفة المعنى لم تثبت عن عالم، انتهى. البحر المحیط فی تفسیر = ج 10 =ص 499- 500
7- قلت: و لعل تحرّج أخیه من قتله لأنه حین قصد قتله لم یظهر کفره، و ظهر بعد ذلک، فلذلک قاتله أخوه شیت بعد ذلک و أسره، و ذکر الثعلبی: أن قابیل لما طرده أبوه، أخذ بید أخته أقلیما، فهرب بها إلى أرض الیمن، فأتاه إبلیس فقال له: إنما أکلت النار قربان هابیل، لأنه کان یخدم النار و یعبدها، فانصب أنت أیضا نارا تکون لک و لعقبک، فبنى بیت نار، و هو أول من عبد النار. ه. فهذا صریح فى کفره. و اللّه تعالى أعلم. البحرالمدید فی تفسیرالقران المجید = ص32 =ج 2
8-و کان رسول الله (صلى الله علیه و آله) یتألفهم و یستعین ببعضهم على بعض، و لا یزال یخرج لهم شیئا فی فضل وصیه حتى [نزلت] هذه السورة، فاحتج علیهم حین أعلم بموته و نعیت إلیه نفسه، فقال الله عز ذکره: فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ یقول: إذا فرغت فانصب علمک و أعلن وصیک، فأعلمهم فضله علانیة، فقال (صلى الله علیه و آله): من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه- ثلاث مرات- ثم قال: لأبعثن رجلا یحب الله و رسوله، و یحبه الله و رسوله، لیس بفرار- یعرض بمن رجع یجبن أصحابه و یجبنونه- و قال (صلى الله علیه و آله): علی سید المؤمنین. و قال: علی عمود الدین، و قال: هذا هو الذی یضرب الناس بالسیف على الحق بعدی. و قال: الحق مع علی أینما مال. و قال إنی تارک فیکم أمرین، إن أخذتم بهما لن تضلوا: کتاب الله عز و جل، و أهل بیتی عترتی. أیها الناس: اسمعوا و قد بلغت، إنکم ستردون علی الحوض، فأسألکم عما فعلتم فی الثقلین، [و] الثقلان: کتاب الله جل ذکره و أهل بیتی، فلا تسبقوهم فتهلکوا، و لا تعلموهم فإنهم أعلم منکم. البرهان فی تفسیرالقران = ج 5 ص 300 -301
9-َ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ بعلی وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ... فَإِذا فَرَغْتَ من نبوتک فَانْصَبْ علیا [وصیا] وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ فی ذلک». قلت: و قوله: فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ؟ قال: «إن الله عز و جل أمره بالصلاة و الزکاة و الصوم و الحج، ثم أمره إذا فعل ذلک أن ینصب علیا وصیه». البرهان فی تفسیرالقران = ج 5 ص 688
10- 11721/- و عنه، قال: حدثنا أحمد بن القاسم، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن محمد بن علی، عن أبی جمیلة، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: «قوله تعالى: فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ کان رسول الله (صلى الله علیه و آله) حاجا، فنزلت فَإِذا فَرَغْتَ من حجتک فَانْصَبْ علیا للناس». البرهان فی تفسیرالقران = ج 5 ص 688
11- 11722/- و عنه، قال: حدثنا أحمد بن القاسم، عن أحمد بن محمد، بإسناده إلى المفضل بن عمر، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ علیا بالولایة». البرهان فی تفسیرالقران = ج 5 ص 689
12- 11723/- محمد بن یعقوب: عن محمد بن الحسن و غیره، عن سهل، عن محمد بن عیسى، و محمد بن الحسین، جمیعا، عن محمد بن سنان، عن إسماعیل بن جابر، و عبد الکریم بن عمرو، عن عبد الحمید بن أبی الدیلم، عن أبی عبد الله (علیه السلام)- فی حدیث طویل- قال: «فقال الله جل ذکره: فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ یقول: إذا فرغت فانصب علمک و أعلن وصیک، فأعلمهم فضله علانیة، فقال (صلى الله علیه و آله): من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، ثلاث مرات».
13- «أ لم نعلمک من وصیک؟ فجعلنا ناصرک و مذل عدوک الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ و أخرج منه سلالة الأنبیاء الذین یهتدى بهم وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ فلا أذکر إلا ذکرت معی فَإِذا فَرَغْتَ من دینک فَانْصَبْ علیا للولایة تهتدی به الفرقة».
14- 11726/- و عن أبی حاتم الرازی: أن جعفر بن محمد (علیهما السلام) قرأ فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ قال: «فإذا فرغت من إکمال الشریعة فانصب علیا لهم إماما». البرهان فی تفسیرالقران = ج 5 ص 689
15- 11729/- علی بن إبراهیم، قال: حدثنی محمد بن جعفر، قال: حدثنا یحیى بن زکریا، قال: حدثنا علی ابن حسان، عن عبد الرحمن بن کثیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، فی قوله: فَإِذا فَرَغْتَ: «من نبوتک فَانْصَبْ علیا (علیه السلام) وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ فی ذلک».
16- ثم قال: فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً، قال: ما کنت فیه من العسر أتاک الیسر، فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ قال: إذا فرغت من حجة الوداع فانصب أمیر المؤمنین (علیه السلام) وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ. ». البرهان فی تفسیرالقران = ج 5 ص 690
17- و روى الکراجکی رضی الله عنه فی کنز الفوائد حدیثا مسندا إلى ابن عباس قال قال رسول الله ص و الذی بعثنی بالحق بشیرا و نذیرا ما استقر الکرسی و العرش و لا دار الفلک و لا قامت السماوات و الأرض إلا بأن کتب علیها لا إله إلا الله محمد رسول الله علی أمیر المؤمنین إن الله تعالى لما عرج بی إلى السماء و اختصنی بلطیف ندائه قال یا محمد قلت لبیک ربی و سعدیک قال أنا المحمود و أنت محمد شققت اسمک من اسمی و فضلتک على جمیع بریتی فانصب أخاک علیا علما لعبادی یهدیهم إلى دینی یا محمد إنی قد جعلت علیا أمیر المؤمنین فمن تأمر علیه لعنته و من خالفه عذبته و من أطاعه قربته یا محمد إنی قد جعلت علیا إمام المسلمین فمن تقدم علیه أخرته و من عصاه استحقته إن علیا سید الوصیین و قائد الغر المحجلین و حجتی على الخلائق أجمعین. التأویل الایات ص 186
18- قال محمد بن العباس رحمه الله حدثنا محمد بن همام عن عبد الله بن جعفر عن الحسن بن موسى عن علی بن حسان عن عبد الرحمن عن أبی عبد الله جعفر بن محمد ع قال قال سبحانه و تعالى أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ بعلی وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ... فَإِذا فَرَغْتَ من نبوتک فَانْصِبْ علیا وصیا وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ فی ذلکو قال أیضا حدثنا محمد بن همام بإسناده عن إبراهیم بن هاشم عن ابن أبی عمیر عن المهلبی عن سلیمان قال قلت لأبی عبد الله ع قوله تعالى أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ قال بعلی فاجعله وصیا قلت و قوله فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ قال إن الله عز و جل أمره بالصلاة و الزکاة و الصوم و الحج ثم أمره إذا فعل ذلک أن ینصب علیا وصیه
19- و قال أیضا حدثنا أحمد بن القاسم عن أحمد بن محمد بن خالد عن محمد بن علی عن أبی جمیلة عن أبی عبد الله ع قال قوله تعالى فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ کان رسول الله ص حاجا فنزلت فَإِذا فَرَغْتَ من حجتک فَانْصِبْ علیا للناس
20- و قال أیضا حدثنا أحمد بن القاسم عن أحمد بن محمد بإسناده إلى المفضل بن عمر عن أبی عبد الله ع قال فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ علیا بالولایة التأویل الایات ص 786
21- (1)- حافظ حاکم حسکانى در شواهد التنزیل ص 349 در ذیل آیه فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ، گوید: حدیث کرد مرا على بن موسى بن اسحاق باسنادش از ابى بصیر از حضرت امام صادق علیه السلام در (قول خداى تعالى) فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ فرمود، یعنى بعد از آنکه از تبلیغ رسالت فارغ شدى تعیین نما على علیه السلام را براى ولایت.
22- گوید محمد بن یعقوب (کلینى) باسنادش در حدیث طولانى از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده که فرمود، قال اللَّه جلّ ذکره فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ، میفرماید، هر گاه فارغ شدى تعیین کن على (ع) را بوصایت خودت و اعلام کن ایشان را فضل و مقام او را بآشکارایى، پس سه مرتبه گفت مجمع البیان فی تفسیرالقران ج27 = ص 163
23- تتمه- على بن ابراهیم قال: اذا فرغت من نبوّتک فانصب علیّا. از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده: فاذا فرغت یا محمّد من حجّة الوداع و نبوّتک فانصب علیّا للخلافة. چون فارغ شدى اى پیغمبر از حجة الوداع و تبلیغ رسالت، پس نصب کن على علیه السّلام را براى خلافت و جانشینى خود. و لذا در بعضى قرائت فانصب (بکسر صاد) خواندهاند و قرائت مشهور فانصب (بفتح صاد) باز هم مقصد را دالّ است. زیرا در حدیثى وارد است: فاذا فرغت فانصب علمک. یعنى هرگاه فارغ شدى از تبلیغ، بلند فرما علّم هدایت خود را براى مردم و قرار ده کسى را که قائم مقام تو باشد بعد از تو به تبلیغ احکام و هدایت مردم، تا رشته هدایت و رسالت منقطع نشود بین خدا و خلق، و این ایجاب نماید نصب امام و خلیفه از جانب خدا نه خلق. فانصب: نصب (بر وزن عقل): رنج دادن. رنج دیدن و برپا داشتن. آن در آیه فعل امر است یعنى: تلاش کن و خودت را به زحمت انداز. تفسیر اثنا عشر ج 14 = ص 267
9- و القمّی عنه علیه السلام قال فَإِذا فَرَغْتَ من نبوتّک فَانْصَبْ علیّاً وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ فی ذلک. و فی الکافی عنه علیه السلام فی حدیث قال یقول فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ علمک و أعلن وصیّک فأعلمهم فضله علانیة فقال من کنت مولاه فعلیّ مولاه الحدیث قال و ذلک حین اعلم بموته و نعیت الیه نفسه و القمّی فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ امیر المؤمنین علیّ ابن أبی طالب علیه السلام و المستفاد من هذه الاخبار انّه بکسر الصاد من النصب بالتسکین بمعنى الرّفع و الوضع یعنی فَإِذا فَرَغْتَ من امر تبلیغ الرسالة و ما یجب علیک انهاؤه من الشرایع و الأحکام فَانْصَبْ علمک بفتح اللّام ای ارفع علم هدایتک للنّاس وضع من یقوم به خلافتک موضعک حتى یکون قائماً مقامک من بعدک بتبلیغ الأحکام و هدایة الأنام لئلّا ینقطع خیط الهدایة و الرسالة بین اللَّه و بین عباده بل یکون ذلک مستمرّاً بقیام امام مقام امام ابداً الى یوم القیامة قال الزمخشری فی کشّافه و من البِدَع ما روی عن بعض الرافضة انّه قرئ فانصب بکسر الصاد ای فانصب علیّاً علیه السلام للامامة قال و لو صحّ هذا للرّافضی لصحّ للنّاصبی ان یقرأ هکذا و یجعله امراً بالنصب الذی هو بغض علیّ علیه السلام و عداوته. تفسیرصافی ج 5 = ص 345
10- ارى طول الحیاة علىّ غما فهل انا من حیاتى مستریح
فلما مضى من عمر آدم مائة و ثلثون سنة و ذلک بعد قتل هابیل بخمس سنین ولدت له حواء شیثا و اسمه هبة اللّه یعنى انه خلف من هابیل علمه الله ساعات اللیل و النهار و علمه عبادة الحق فى کل ساعة منها و انزل علیه خمسین صحیفة فصار وصى آدم و ولى عهده فاما قابیل فقیل له اذهب طریدا شریدا فزعا مرعوبا لا تأمن من تراه فاخذ بید أخته إقلیما و هرب بها الى عدن من ارض الیمن فاتاه إبلیس فقال له انما أکلت النّار قربان هابیل لانه کان یعبد النار فانصب أنت ایضا نارا تکون لک و لعقبک فبنى بیتا للنار فهو اوّل من عبد النار و اتخذ أولاد قابیل آلات اللهو من الیراع و الطبول و المزامیر و العیدان و الطنابیر و انهمکوا فى اللهو و شرب الخمر و عبادة النار و الزنا و الفواحش حتى غرقهم اللّه بالطوفان ایام نوح و بقی نسل شیث عن ابن مسعود قال قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم لا یقتل نفس ظلما الا کان على ابن آدم الاوّل کفل من دمها لانه اوّل من سن القتل رواه البخاری و غیره و روى البیهقی فى شعب الایمان عن ابن عمر و ابن آدم القاتل یقاسم اهل النار قسمة صحیحة العذاب علیه شطر عذابهم و اخرج ابن عساکر عن ابى هریرة عن النبىّ صلى اللّه علیه و سلم قال من هجر أخاه سنة لقى اللّه بخطیة قابیل لا یفکه شىء دون و لوج النار. فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ قال المفسرون النصب التعب و المعنى فاذا فرغت من دعوة الخلق فانصب و اتعب بالعبادة شکرا لما عددنا علیک من النعم السابقة و وعدناک بالنعم الآتیة او المعنى إذا فرغت من عبادة فانصب فى عبادة اخرى و لا تجعل وقتا من أوقاتک ضائعا خالیا قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و اله و سلم لیس یتحسر اهل الجنة الأعلى ساعة مرت بهم و لم یذکروا اللّه فیها و قال ابن عباس و قتادة و الضحاک و مقاتل و الکلبی إذا فرغت من الصلاة المکتوبة او مطلق الصلاة فانصب الى ربک فى الدعاء و ارغب الیه فى المسألة یعنى قبل السلام بعد التشهد او بعد السلام و قال الشعبی إذا فرغت من التشهد فادع لدنیاک و آخرتک و قال ابن مسعود إذا فرغت من الفرائض فانصب فى قیام اللیل و قال الحسن و زید بن اسلم إذا فرغت من جهاد عدوک فانصب فى عبادة ربک و هذا معنى قوله صلى اللّه علیه و سلم رجعنا من الجهاد الأصغر الى الجهاد الأکبر و قال منصور عن مجاهد إذا فرغت من امر الدنیا فانصب فى عبادة ربک و قال حبان عن الکلبی إذا فرغت من تبلیغ الرسالة فانصب اى استغفر لذنبک و للمومنین فوجه اتصال هذه الایة بما سبق ان عند النعماء سبب للشکر و اما على تأویلنا فمعنى الایة إذا فرغت من دعوة الخلق المقصود من النزول الأتم فانصب اى انتصب و ارتفع الى مدارج العروج و مقام الشهود فى الصحاح نصب الشیء وضعه وضعا ثانیا کنصب الزرع و البناء و الحجر و فى القاموس نصب کفرج اعنى و هم ناصب اى منصب و نصب الشیء وضعه و رفعه ضد کنصبه فانتصب و تنصب و ناقة نصباء مرتفعة الصدر و تنصب الغراب ارتفع فعلى هذا التأویل هذه الایة فى مقام التسلیة مرادف بقوله تعالى ان مع العسر یسرا الایة وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ ع عطف تفسیرى یقوله فانصب یعنى ارغب بالسؤال الى ربک و لا تسال غیره قال عطاء تضرع الیه راهبا من النار راغبا فى الجنة و قیل فارغب الیه فى جمیع أحوالک قال الزجاج اجعل رغبتک الى اللّه وحده و الجار و المجرور متعلق بمحذوف دل علیه ما بعده یعنى فانصب و ارغب الى ربک فارغب قلت تکرار الأمر بالرغبة لان الرغبة الاولى الى آلاء اللّه و صفاته و الثانیة الى ذاته المجردة الرفیعة عن الشیون و الاعتبارات قرأة سورة الم نشرح لک صدرک یؤید فى مقام النزول کما ان سبح اسم ربک الأعلى یؤید فى مقام العروج و قد ذکرنا هناک و اللّه تعالى اعلم. التفسیر المظهری =ج 10 ص = 295
26 - إذا فرغت من دنیاک فانصب فی عبادة ربّک، و قیل: إذا فرغت من الجهاد فانصب فی العبادة، أو فانصب فی جهاد نفسک، و قیل: إذا فرغت من العبادة فانصب لطلب الشّفاعة، و قیل: إذا صححت و فرغت من المرض فانصب فی العبادة، و قیل: إذا فرغت ممّا یهمّک فانصب فی الفرار من النّار، و عن الصّادق (ع): إذا فرغت من نبوّتک فانصب علیّا (ع)، و الى ربّک فارغب، و عنه انّه قال: یقول: فاذا فرغت فانصب علمک و أعلن وصیّک فأعلمهم فضله علانیة فقال: من کنت مولاه فعلىّ مولاه، الحدیث، قال: و ذلک حین اعلم بموته و نعیت الیه نفسه، و ظاهر هذین الخبرین انّه (ع) قرئ: انصب بکسر الصّاد، و یمکن استفادة هذا المعنى من القراءة المشهورة لجواز ان یکون المعنى إذا فرغت من تبلیغ الرّسالة و تبلیغ جمیع الأحکام، أو من حجّة الوداع فجدّوا تعب فی خلافة علىّ (ع) فیکون بمعنى اعى، أو بمعنى ارفع خلیفتک و اعلنه، أو بمعنى ارفع خلیفتک علیهم، قال الزّمخشرىّ: و من البدع ما روى عن بعض الرّافضة انّه قرئ فانصب بکسر الصّاد اى فانصب علیّا (ع) للامامة، و لو صحّ هذا للرّافضىّ لصحّ للنّاصبىّ ان یقرأه هکذا و یجعله آمرا بالنّصب الّذى هو بغض علىّ (ع) أقول: لیس فی القراءات المشهورة و لا فی الشّاذّة قراءة انصب بکسر الصّاد، و لا دلالة فیما ذکرناه من الرّوایتین على القراءة المذکورة، و قوله تعالى بعد ذلک: و الى ربّک فارغب، یدلّ على انّه امر بنصب الخلیفة فانّ ظاهره یدلّ على نعى نفسه (ص)، و المناسب لنعى نفسه تعیین الوصىّ لنفسه و نصب خلیفة للنّاس لئلّا ینفصم نظامهم.
تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده ج 4 = ص 263
11- و شق له من اسمه لیحله فذو العرش محمود و هذا محمد فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ بدانکه با هر دشوارى و سختى آسانى هست و با هر رنجى راحتى است یعنى این رنج و سختى که از مشرکین و منافقین بتو میرسد از پس آن ظفر و آسایش خواهد بود و چون از حجة الوداع و تبلیغ رسالت فارغ شدى منصوب کن على (ع) را بولایت و امامت و وصایت و پیوسته مشتاق لقاى حق باش و از خلایق بگسل و دل بسوى خدا بند که کافى است تو را- در کافى از حضرت صادق (ع) روایت کرده فرمود یعنى وقتى فارغ شدى از تبلیغ رسالت و واجبات و محرمات و احکام منصوب کن على (ع) را بخلافت و ولایت و وصایت و اعلان نما فضیلت او را آشکارا تا مردم هدایت بشوند بوجود مقدس علی امیر المؤمنین (ع) و بسوى پروردگار در امر نصب کردن على (ع) راغب شو و میل نما و مشتاق باش و بنگرانى و کراهت منافقین متوجه مباش و اینحدیث را ابن شهر آشوب و صاحب بصائر الدرجات و محمد بن عباس و جمع بسیارى از اصحاب حدیث بطرق عدیده از ائمه معصومین علیهم السلام روایت کردهاند پایان سوره انشراح تفسیر جامع ج 7 = ص 441
12- البسط و العسر الواحد هو الحجاب و الیسران کشف الحجاب و رفع العتاب فَإِذا فَرَغْتَ اى من التبلیغ او من المصالح المهمة الدنیویة فَانْصَبْ النصب محرکة التعب اى فاجتهد فى العبادة و اتعب شکرا لما اولیناک من النعم السالفة و وعدناک من الآلاء الآتیة و به ارتبطت الآیة بما قبلها و یجوز ان یقال فاذا فرغت من تلقى الوحى فانصب فى تبلیغه و قال الحسن رحمه اللّه إذا کنت صحیحا فاجعل فراغک نصبا فى العبادة کما روى أن شریحا مر برجلین یتصارعان و آخر فارغ فقال ما امر بهذا انما قال اللّه فاذا فرغت فانصب و قعود الرجل فارغا من غیر شغل او اشتغاله بما لا یعنیه فى دینه او دنیاه من سفه الرأى و سخافة العقل و استیلاء الغفلة و عن عمر رضى اللّه عنه انى لأکره أن ارى أحدکم فارغا سهلا لا فى عمل دنیاه و لا فى عمل آخرته فلا بد للمرء ان یکون فى عمل مشروع دائما فاذا فرغ من عمل اتبعه بعمل آخر و قال قتادة و الضحاک فاذا فرغت من الصلاة فانصب فى الدعاء. و ابو مدین مغربى قدس سره در تأویل این آیت فرموده که چون فارغ شوى از مشاهده أکوان نصب کن دل خود را براى مشاهده جمال رحمن. قال فى الکشاف و من البدع ما روى عن بعض الرافضة أنه قرأ فانصب بکسر الصاد اى فانصب علیا للامامة و لو صح هذا للرافضة لصح للناصبى أن یقرأ هکذا و یجعله امرا بالنصب الذی هو بغض على و عداوته وَ إِلى رَبِّکَ وحده فَارْغَبْ اصل الرغبة السعة فى الشیء یرادبها السعة فى الارادة فاذا قیل رغب فیه و الیه یقتضى الحرص علیه و إذا قیل رغب عنه اقتضى صرف الرغبة عنه و الزهد فیه و فى القاموس رغب فیه کسمع رغبا و یضم رغبة اراده و عنه لم یرده و الیه رغبا محرکة ابتهل او هو الضراعة و المسألة و المعنى فارغب بالسؤال و لا تسأل غیره فانه القادر على اسعافک لا غیره. و سخن تو بدرگاه قرب مقبولست و دعوات طیبات تو در محل قبول.
چو مقصود کون و مکان جودتست خدا میدهد آنچه مقصودتست
و عن بعض الأکابر ألم نشرح لک صدرک برفع غطاء انیتک و کشف حجاب اثنینیتک عن حقیقة احدیتنا و وجه صمدیتنا و وضعنا عنک ذنب وجودک الذی انقض ظهر فؤادک بان نطلعک على فناء وجودک الصوری الظلی و بقاء وجودنا الحقیقی العینی و رفعنا لک ذکرک بافنائک فینا و ابقائک بنا الى مرتفع الخطاب الوارد فى شأنک بقولنا ان الى ربک المنتهى اى منتهى جمیع الأرباب الأسماء الالهیة فکذلک إلیک منتهى کافة المربوبین الحقائق الکونیة و بذلک الرفع کنت سید الکل فارض بالقضاء و اصبر على البلاء و اشکر على النعماء فان مع عسر الابتلاء بالبلایا المؤدى الى اضطراب صدرک یسر الامتلاء بالعطایا المفضى الى اطمئنان روحک ان مع العسر یسرا البتة إذ هکذا جرت سنتنا مع کل عبد و لن تجد لسنتنا تبدیلا بأن یرتفع العسر جمیعا و یصیر الکل یسرا او بالعکس فلا تلتفت الى الیسر و السرور فانه حجاب نورانى و لا الى العسر و الألم فانه حجاب ظلمانى فاذا فرغت من إعطاء حق وارد کل وقت حاضر فانصب نفسک فى منصب إعطاء وارد کل وقت قابل إذا اتى یعنى فافعل ثانیا کما فعلت اولا و کن هکذا دائما الى أن یأتیک الیقین و الى ربک اى الى جلاله و جماله و کماله فارغب لا الى غیره من الأمور و الاحکام الواردة علیک فى الأوقات لأن فى الرغبة و الالتفات الى غیر الرب احتجابا عن الرب و سقوطا عن قرب الى بعد و مقامک لا یسع غیر القرب و الانس و الحضور و عن طاووس و عمر بن عبد العزیز رحمهما اللّه انهما کانا یقولان ان الضحى و ألم نشرح سورة واحدة فکانا یقرآنهما فى رکعة واحدة و لا یفصلان بینهما بالبسملة لأنهما رأیا أن أول الم نشرح مشابه لقوله الم یجدک إلخ و لیس کذلک لأن تلک حال اغتمامه علیه السلام بأذى الکفار فهى حال محنة و ضیق و هذه حال انشراح الصدر و تطیب القلب فکیف یجتمعان. و در لیله معراج ندا آمد که اى محمد بخواه تا بخشیم رسول علیه السلام کفت خداوندا هر پیغمبرى از تو عطایى یافت ابراهیم را خلت دادى با موسى بی واسطه سخن کفتى إدریس را بمکان عالى رسانیدى داود را ملک عظیم دادى و زلت وى بیامرزیدى سلیمانرا ملکى دادى که بعد از وى کس را سزاى آن ندادى عیسى را در شکم مادر توراة و إنجیل در آموختى و مرده زنده کردن بر دست وى آسان کردى و إبراء اکمه و أبرص مراورا دادى جواب الهى آمد که یا محمد اگر ابراهیم را خلت دادم ترا محبت دادم و اگر با موسى سخن کفتم بىواسطه لکن کوینده را ندید و با تو سخن میکفتم بىحجاب و کوینده دیدى و اگر إدریس را بآسمان رسانیدم ترا از آسمان بحضرت قاب قوسین او أدنى رسانیدم و اگر داود را ملک عظیم دادم و زلت وى بیامرزیدم امت ترا ملک قناعت دادم و کناهان ایشان بشفاعتت بیامرزیدم و اگر سلیمان مملکت دادم ترا سبع مثانى و قرآن عظیم دادم و خاتمه سوره بقره که بهیچ پیغمبر بجز تو ندادم و دعاهاى تو در آخر سورة البقرة اجابت کردم و أعطیتک الکوثر و ترا بسه خصلت بر اهل زمین و آسمان فضل دادم یکى الم نشرح لک صدرک دیکر و وضعنا عنک وزرک سوم و رفعنا لک ذکرک و أعطیتک ثمانیة أسهم الإسلام و الهجرة و الجهاد و الصلاة و الصدقة و صوم رمضان و الأمر بالمعروف و النهى عن المنکر و أرسلتک الى الناس کافة بشیرا و نذیرا و جعلتک فاتحا و خاتما و هذا السوق یشیر الى السورة مدنیة و فى بعض الروایات سألت ربى مسائل وددت انى لم سألها إیاه قط فقلت اتخذت إلخ و هو الظاهر و هذا یقتضى ان یکون مسألته علیه السلام من عند نفسه من غیران یقول اللّه له سل تعط و اللّه تعالى اعلم و فى الحدیث من قرأها اى سورة ألم نشرح فکأنما جاءنى و انا مغتم ففرج عنى تمت سورة الانشراح بعون الفتاح
تفسیر روح البیان ج 10 = ص 466
28-و نظر بتصلّبش در پیروى از ظواهر آیات و اخبار از ملا محسن فیض (ره) به «عارف» تعبیر میکند مثلا در سوره انشراح در ذیل تفسیر آیه «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ
» گفته: «بعضى از فضلاى عرفاى زمان مد اللَّه ظلال افادته و لا زال کاسمه محسنا فرموده: أقول: نصب الامام و الخلیفة (پس بعد از نقل کلام فیض (ره) بعین عبارت وى که در صافى هست گفته): انتهى کلامه اعلى اللَّه مقامه فى الدنیا و الآخرة».
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً (5) إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً (6) فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ (7) وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ (8)
و تفصیل این مقدمه در سوره بقره گذشت وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ و برداشتیم از تو بوسیله على بن ابى طالب علیه السّلام ثقل و گرانى حرب تو را که با کفار و معاندین دین مبین دارى چنانچه على بن ابراهیم روایت کرده الَّذِی آن بار گرانى که أَنْقَضَ ظَهْرَکَ گران ساخته بود پشت تو را وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ و بلند گردانیدیم براى تو نام تو را یعنى نام تو را قرین با نام خود ساختیم در کلمه شهادت تا رفعت شأن تو بر همگنان ظاهر و با هر گردد پس حقتعالى میفرماید که اگر تو را اى محمد فرو گیرد غمى دلتنگ مباش و صبر کن فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً پس بدرستى که با هر دشوارى و تنگى آسانى است إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً جمله مبالغه است و اشاره است بر اینکه در برابر یک عسر دو یسر است چنانچه از ابن عباس منقول است که «یقول اللَّه خلقت عسرا واحدا و خلقت یسرین فلن یغلب عسر یسرین» یعنى حق تعالى در این آیت میفرماید که آفریدم یک عسر را و آفریدم دو یسر را پس هرگز غالب نگردد یک عسر بر دو یسر و زجاج نقل کرده است که روزى حضرت رسالت پناه صلى اللَّه علیه و اله از خانه بیرون آمدند مسرور و خندان و میگفتند یک عسر بر دو یسر غالب نگردد و بناء این کلام بر این قاعده مقرره نزد عربان است که هر گاه چیزى را نکره آورند و تکرار آن بطریق تنکیر نمایند ثانى غیر اول خواهد بود مثل «اذا کسبت درهما فانفق در همه» درهم ثانى غیر در هم اول است نه عین آن و اگر تکرار بطریق تعریف باشد مثل «اذا کسبت الدرهم فانفق الدرهم» درهم ثانى همان عین درهم اول است پس بنا برین قاعده در این مقام یک عسر خواهد بود و دو یسر زیرا که عسر مصدر بالف و لام تعریف است و یسر نکره و بعد از این بجهت ترغیب وى در عبادت و تحریص او در طاعت میفرماید که فَإِذا فَرَغْتَ پس چون فارغ شوى از نماز فَانْصَبْ
پس جهد کن در دعا بسوى پروردگار خود یعنى بعد از نماز یومیه مشغول براحت و فراغت مشو بلکه متحمل شو تعب تعقیب را و «فانصب» مشتق از نصب بمعنى تعب و مشقت است وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ و بسوى پروردگار خود رغبت کن بجانب او در سؤال تا عطا کند آنچه را که سؤال کنى و این تفسیر مروى از حضرت صادقین علیهما السلام است چنانچه در مجمع البیان گفته
«فاذا فرغت فنصب والى ربک فارغب، معناه فاذا فرغت من الصلاة المکتوبة فانصب الى ربک فى الدعاء و ارغب الیه فى المسئلة یعطک. عن مجاهد و قتادة و الضحاک و مقاتل و الکلبى و هو المروى عن ابى جعفر و ابى عبد اللَّه علیهما السلام
«قوله: فاذا فرغت من نبوتک فانصب علیا والى ربک فارغب فى ذلک»
و اذا فرغت من حجة الوداع فانصب امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السّلام»
«قال اللَّه جل ذکره فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ
یقول فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ
علمک و اعلن وصیک فاعلمهم فضله فقال علیه السّلام من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه ثلث مرات»
پس چون فارغ شوى از نبوت یا از حجة الوداع یا از عبادت پس نصب کن و بلند گردان نشان هدایت خود را که على بن ابى طالب است چنانچه در لشکرگاه علم را بلند میسازند و آشکارا کن وصى خود را و بعد ازین اعلام کرد حضرت رسالت پناه صلى اللَّه علیه و اله بر مردم فضل على علیه السّلام را و گفت: هر کس که بودم من اولى بتصرف در کارهاى او پس على بعد از من اولى بتصرف است در کارهاى او بار خدایا دوست بدار بتوفیق هر کسى را که على را دوست دارد بقبول ولایت و خلافت او و دشمن دار بخذلان هر کسى را که على را دشمن دارد بانکار ولایت او و این قول را بجهت تأکید و مبالغه سه مرتبه تکرار کردند پوشیده نماند که مشهور درین آیت «فانصب» بفتح صاد است یعنى تعب کشیدن و اجتهاد نمودن در کارى و بنا بر ظاهر این حدیث باید که «فانصب» بکسر صاد باشد بصیغه امر تا آنکه آن حضرت مأمور باشد بنصب امیر المؤمنین علیه السّلام و میتواند که اهل بیت طیبین و طاهرین که جبرئیل امین در خانه ایشان فروز مىآمده «فانصب» را بکسر صاد میخوانده باشند بعضى از عرفاء معاصرین گفتهاند که «اقول بناء هذه الروایة على انه بکسر الصاد من النصب بالتسکین بمعنى الرفع و الوضع یعنى اذا فرغت من امر التبلیغ فارفع علم هدایتک للناس وضع من تقوم به خلافتک موضعک» و میتوان تأویل احادیث را بنوعى کرد که منافات با قراءت مشهوره نداشته باشد مثلا «فانصب فى على و خلافته» باشد و «فانصب علمک» باین تقدیر باشد که «فانصب فى علمک» پس تعب بکش در باب خلافت مرتضى على علیه السّلام و جهد کن در آن و متحمل شو مشاق انکار منکرین خلافت و ولایت او را و صاحب کشاف بنا بر احتمال اول گفته «و من البدع ما روى عن بعضى الرافضة انه قرأ فانصب بکسر الصاد اى فانصب علیا للامامة» و بعد ازین از غایت جهالت و عناد گفته که «لو صح هذا للرافضى لصح للناصبى ان یقرأه هکذا و یجعله امرا بالنصب الذى هو بغض على و عداوته» یعنى اگر صحیح باشد اینمعنى مر رافضى را هر آینه صحیح خواهد بود مر ناصبى را اینکه فانصب را بکسر صاد بخواند و بگرداند فانصب بکسر صاد را بمعنى امر بنصب که آن بغض على و عداوت با آن حضرت است و بعضى از فضلا و عرفاء زمان مد اللَّه ظلال افاداته و لا زال کاسمه محسنا فرموده که «اقول نصب الامام و الخلیفة بعد تبلیغ الرسالة و الفراغ من العبادة امر معقول بل واجب لئلا یکون الناس بعده فى حیرة و ضلال فصح ان یترتب علیه و اما بغض على و عداوته فما وجه ترتبه على تبلیغ الرسالة او الفراغ من العبادة مع ان کتب العامة مشحونة بذکر محبة النبى له و ان حبه ایمان و بغضه کفر انظروا الى هذا الملقب بجار اللَّه العلامة مع براعته فى العلوم العربیة کیف اعمى اللَّه بصیرته بغشاوة حمیة التعصب فى هذا المقام حتى اتى بمثل هذه الترهات بل انها اى الغشاوة لا تعمى الأبصار و لکن تعمى القلوب التی فى الصدور انتهى کلامه اعلى اللَّه مقامه فى الدنیا و الآخرة اقول هذا الکلام مع ما قلنا فى تبیین المرام قد فل سیف لسانه و رمح قلمه فالحقیق ان ینظر فى کلامه الناظرون فیلعنه اللاعنون فض اللَّه فاه و اخزاه ما اجسره بمقالته مع انه ظاهر الاخذ بذمة الاسلام» و در مجمع البیان گفته که روایت کردهاند اصحاب ما که سوره ضحى و الم نشرح یک سورهاند و مفضل بن صالح روایت کرده که من از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود
تفسیر لاهیجی ج 4= ص 812 -866
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً (5) إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً (6) فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ (7) وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ (8)
1- معنى لغات: «نَشْرَحْ» از مصدر شرح بمعنى شاد و خوشدل کردن، گوشت را به پارههاى بزرگ بریدن، چیزى را گشودن و گشاده کردن، سخن را فهماندن، مشکلى را حلّ کردن. «وزر» گناه، سنگینى، بار سنگین «أَنْقَضَ» از مصدر انقاض بمعنى بارى را بر پشت سنگین کردن. «فَانْصَبْ»
از مصدر نصب به سکون صاد بمعنى خسته و دردناک کردن بیمارى و اندوه، بالا بردن و بر پاى داشتن چیزى بطور ثابت و مستقرّ.
«فَإِذا فَرَغْتَ- الخ» 7- 8 مجمع: 1- یعنى چون از نماز واجب فارغ شدى بدعا بپرداز و روى دل بخدا کن و از او بخواه و معنى «فَانْصَبْ» از نصب بمعنى رنج است یعنى به استراحت مپرداز و همین معنى از امام باقر و صادق علیهما السّلام روایت شده است 2- چون نماز واجب تمام کردى بنماز شب خود را مشغول بدار 3- چون از کار زندگى آسوده شدى بعبادت و نماز بپرداز 4- چون از واجبات آسوده شدى دست اندرکار آن کار شو که میل آن دارى 5- چون از کار دشمن آسوده شدى در عبادت شو 6- چون از جهاد دشمن آسوده شدى برنج جهاد با نفس باش 7- چون کار پیغمبرى خود کردى در اندیشهى شفاعت باش. و روایت است که شریح دید دو نفر کشتى مىگیرند و زور آزمائى مىکنند گفت: آدم بىکار را به اینگونه کارها دستور ندادهاند چه خدا فرموده است «فَإِذا فَرَغْتَ- الخ».
__________________________________________________
2- (1) این توجیهات بر اساس این است که ما بدون تردید سوره را مکّى بدانیم یعنى نازل شده قبل از هجرت، ولى این جز قول غالب مفسّرین دلیل دیگرى ندارد و قبلا گفتیم با ظاهر آیات أوّل سوره سازگار نیست و یا قول معصومى که حجت باشد در دست نداریم و آنچه خداوند برسولش گوشزد میکند همه در مدینه و پس از هجرت صورت گرفته لذا معنى ندارد که قبل از انجام کارى خداوند بطریق امتنان آن را به پیغمبر خاطر نشان سازد، بلکه صواب آن است که سوره در اواخر عمر پیغمبر نازل شده و قطعا کارهاى مذکور انجام گشته بوده. و از سیاق بر میآید که رسولخدا بأمرى دشوار مأمور شده بود که بیم آن داشت امّت یا لا اقل سران آنها نپذیرند و میدان فعّالیّت و توطئه براى منافقین باز شود، و اساس اسلام را متزلزل سازند لذا نگران بود که آیا چه خواهد شد اگر این امر را تبلیغ نکنم، که فرمان خدا را نبردهام و اگر بخواهم انجام دهم مخالفین چه عکس العملى نشان خواهند داد. خداوند دل او را بذکر امور گذشته تقویت میکند و مىفرماید همچنانکه در آغاز امر، کار بسیار دشوار بود و آرام آرام مبدل بآسانى و یسر شد اکنون نیز همانطور است مترس و «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ... وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»، و کلمه «فَانْصَبْ» همانطور که در متن بیان شده بمعنى خود را برنج انداز است، نه بآن معنى متبادر بذهن که موجب شده ایراد کنند که باید بکسر صاد باشد نه بفتح، و بنظر میرسد تحریفى در لفظ رخ داده، مثلا امام علیه السلام فرموده باشد «نزلت فى على» و راوى بگمان خود نقل بمعنى کرده و گفته «فانصب علیّا». بارى آنچه ذکر شد استفاده از محضر درس مرحوم استادم أعلى اللّه مقامه الشریف سیّد کاظم موسوى گلپایگانى است که با توضیحات بیشترى در هنگام تفسیر این سوره بیان فرمودند. (مصحّح)
5- آیت 7 «فَإِذا فَرَغْتَ- الخ» شاید این معنى را نیز بفهماند که چون از کارى آسوده شدى باز هم خود را مشغول کار و کوشش بدار که هرگز بىکار نباشى و دلت با خدا باشد که از کار خسته نباشى و پیوسته در اندیشه دستور حقّ باش و خود را برنج آن مشغول کن. و اگر جملهى «فَانْصَبْ»
بکسر صاد باشد شاید این معنى را بفهماند که چون از کارى فارغ شدى آن را منصوب و استوار بدار که بدرستى و خوبى انجام شده و بر جاى مانده باشد و دل با خدا بدار که تو را به اینگونه کار یاور است.
30 - قال حدثنا أبو القاسم عبد الرحمن بن محمد بن عبد الرحمن العلوی الحسنی [قال حدثنا فرات بن إبراهیم الکوفی قال حدثنا جعفر] معنعنا عن أبی عبد الله ع فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ
علیا للولایة
736 فرات قال حدثنا محمد بن القاسم بن عبید معنعنا عن أبی عبد الله ع قوله تعالى أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ قال بعلی وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ... فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ
علیا [ع] وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ فی ذلک
738 قال حدثنی جعفر بن أحمد بن یوسف معنعنا عن أبی جعفر ع قال کان رسول الله ص لا یزال یخرج لهم حدیثا فی فضل وصیه حتى نزلت علیه هذه السورة فاحتج علیهم علانیة حین أعلم [علم] رسول الله ص بموته و نعیت [نعت] إلیه نفسه فقال فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ
یقول إذا فرغت من نبوتک فانصب علیا من بعدک و علی وصیک فأعلمهم فضله علانیة فقال من کنت مولاه فهذا علی مولاه و قال اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله ثلاث مرات و کان قبل ذلک إنما یراود الناس بفضل علی بالتعریض فقال أبعث رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله لیس بفرار یعرض و قد کان یبعث غیره فیرجع یجبن أصحابه و یجبنونه و یقول إنه لیس مثل غیره من رجع یجبن أصحابه و یجبنونه و قال قبل ذلک علی سید المسلمین و قال علی بن أبی طالب ع عمود الإیمان و هو یضرب الناس من بعدی على الحق و علی مع الحق ما زال علی فالحق معه فکان حقه الوصیة التی جعلت له الاسم الأکبر و میراث العلم
739 قال حدثنی الحسین بن سعید معنعنا عن ابن عباس رضی الله عنه فی قوله [تعالى] أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ أ لم نلین لک قلبک للإسلام و ذلک أن جبرئیل ع أتى محمدا ص فشرح صدره حتى ابتدر [ابتدأ] عن قلبه ثم جاء بدلو من ماء زمزم فغسله و أنقاه مما فیه من المعاصی ثم جاءه بطشت من ذهب قد ملأها علما و إیمانا فوضعه فی قلبه فلین الله قلبه وَ وَضَعْنا یقول حططنا عَنْکَ وِزْرَکَ الَّذِی کان فی الجاهلیة أَنْقَضَ ظَهْرَکَ و أوقره المعاصی وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ یقول صوتک لا یذکر الله إلا ذکرت فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً یقول مع العسر سعة و لا یغلب عسر واحد یسرین أبدا فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ
یقول فی الدعاء وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ یقول فی المسألة تفسیر کوفی =ص 573- 577
3- إذا ذکرت و هو قول الناس: أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا رسول الله ص ثم قال إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً قال ما کنت فیه من العسر أتاک الیسر فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ قال إذا فرغت من حجة الوداع فانصب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ع وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ
__________________________________________________
(1). قال فی الصافی: المستفاد من هذه الأخبار أنه بکسر الصاد من النصب بالتسکین بمعنى الرفع و الوضع، یعنی إذا فرغت من أمر تبلیغ الرسالة و ما یجب علیک إنهاؤه من الشرائع و الأحکام فانصب علمک (بفتح اللام) أی ارفع علم هدایتک للناس وضع من یقوم خلافتک موضعک حتى یکون قائما مقامک من بعدک لئلا ینقطع الهدایة و الرسالة بین الله و بین عباده، بل یکون ذلک مستمرا بقیام إمام مقام إمام أبدا إلى یوم القیامة.
قال الزمخشری فی کشافه: و من البدع ما روی عن بعض الرافضة أنه قرأ فانصب بکسر الصاد، أی فانصب علیا للإمامة، قال: و لو صح هذا لصح للناصبی أن یقرأ هکذا (أی بفتح الصاد) و یجعله أمرا بالنصب الذی هو بغض علی و عداوته، أقول: نصب الإمام و الخلیفة بعد تبلیغ الرسالة أو الفراغ من العبادة أمر معقول بل واجب لئلا یکون الناس بعده فی حیرة و ضلالة فیصح أن یترتب علیه و أما بغض علی و عداوته فما وجه ترتبه على تبلیغ الرسالة أو العبادة و ما وجه معقولیته على أن کتب العامة مشحونة بذکر محبة النبی ص لعلی ع و أن حبه إیمان و بغضه کفر و نفاق.حدثنا محمد بن جعفر عن یحیى بن زکریا عن علی بن حسان عن عبد الرحمن بن کثیر عن أبی عبد الله ع فَإِذا فَرَغْتَ من نبوتک فَانْصَبْ علیا ع وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ فی ذلک تفسیر قمی =ج 2 =ص 429
32-و فی تفسیر علیّ بن إبراهیم: فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ قال: إذا فرغت من حجّة الوداع فانصب أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب- علیه السّلام-. حدّثنا محمّد بن جعفر، عن یحیى بن زکریاء، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه- علیه السّلام- فی قوله: فَإِذا فَرَغْتَ من نبوّتک فانصب علیّا وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ فی ذلک.
و فی أصول الکافی: محمّد بن الحسین و غیره، عن سهل، عن محمّد بن عیسى، و محمّد بن یحیى و محمّد بن الحسین جمیعا، عن محمّد بن سنان، عن إسماعیل بن جابر، و عبد الکریم بن عمرو، عن عبد الحمید بن أبی الدّیلم، عن أبی عبد اللّه- علیه السّلام- حدیث طویل، یقول فیه حاکیا عن رسول اللّه: فاحتجّ علیهم حین اعلم بموته و نعیت إلیه نفسه، فقال اللّه- جلّ ذکره-: فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ
یقول: إذا فرغت فانصب علمک و أعلن وصیّک، فأعلمهم فضله علانیة فقال: من کنت مولاه فعلیّ
و فی مجمع البیان: فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ
معناه: فإذا فرغت [من الصّلاة المکتوبة] فانصب إلى ربّک فی الدّعاء، و ارغب إلیه فی المسألة یعطک. عن مجاهد و قتادة و الضّحّاک و مقاتل و الکلبیّ، و هو المرویّ عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه- علیهما السّلام-.
و فی شرح الآیات الباهرة: قال محمّد بن العبّاس- رحمه اللّه-: حدّثنا محمّد بن همام، عن عبد اللّه بن جعفر، عن الحسن بن موسى، عن علیّ بن حسّان، عن عبد الرّحمن، عن أبی عبد اللّه- علیه السّلام- قال: قال- تعالى-: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ بعلیّ- علیه السّلام- وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ فَإِذا فَرَغْتَ من نبوّتک فانصب علیّا- علیه السّلام- وصیّا وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ فی ذلک.
قلت: و قوله: فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ و قال- أیضا-: حدّثنا أحمد بن القاسم، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد ابن علیّ، عن أبی جمیلة، عن أبی عبد اللّه- علیه السّلام- قال: قوله: فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ کان رسول اللّه حاجّا فنزلت فَإِذا فَرَغْتَ من حجّتک فَانْصَبْ علیّا للنّاس. و قال- أیضا-: حدّثنا أحمد بن القاسم، عن أحمد بن محمّد، بإسناده إلى المفضّل ابن عمر، عن أبی عبد اللّه- علیه السّلام- قال: فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ علیّا بالولایة.
33- 14- فی تفسیر علی بن إبراهیم ثم قال: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» قال: ما کنت فیه من العسر أتاک الیسر فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ قال: إذا فرغت من حجة الوداع فانصب أمیر المؤمنین على بن أبی طالب.
15- حدثنا محمد بن جعفر عن یحیى بن زکریا عن على بن حسان عن عبد الرحمن بن کثیر عن أبی عبد الله علیه السلام فی قوله: «فاذا فرغت من نبوتک فانصب علیا وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ فی ذلک».
16- فی أصول الکافی محمد بن الحسین و غیره عن سهل عن محمد بن عیسى و محمد بن یحیى و محمد بن الحسین جمیعا عن محمد بن سنان عن اسمعیل بن جابر و عبد الکریم بن عمرو عن عبد الحمید بن أبى الدیلم عن أبى عبد الله علیه السلام حدیث طویل یقول فیه علیه السلام حاکیا عن رسول الله صلى الله علیه و آله فاحتج علیهم حین اعلم بموته و نعمت الیه نفسه فقال الله جل ذکره: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ»
یقول: فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ
علمک و أعلن وصیک، فأعلمهم فضله علانیة، فقال علیه السلام: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه ثلاث مرات، ثم قال: لأبعثن رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله لیس بفرار، یعرض بمن رجع یجبن أصحابه و یجبنونه. تفسیر نور الثقلین = ج 5 = ص 602 - 606